18 Part
از زبان ا/ت:
یک هفته ای میشه که توی بیمارستانم. توی این مدت هرچی از پرستارا و خدمه اینجا درخواست کردم که خبری از تهیونگ بگیرن، نگرفتن. همش بهم بی محلی میکردن. امروز قراره از این بیمارستان کوفتی مرخص بشم بالاخره. بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. وضعیت پام. چه عرض کنم. احتمالا تا آخر عمرم نتونم درست راه برم. مثل چلاقا راه میرم ولی اینا فعلا برام مهم نیست. چرا توی این مدت تهیونگ نیومد؟ یعنی اونم آسیب دیده؟ اگه آسیبش بدتر از من باشه چی؟
...
دکتر: ا/ت ولی تو کامل خوب نشدی.
ا/ت: انقدری خوب شدم که دیگه نخوام توی بیمارستان باشم. از زحماتی که برام کشیدین تشکر میکنم.
دکتر: مواظب خودت باش پس. راستی به شوهرت اسمش چی بود؟ آره تهیونگ سلام مارو هم برسون. خیلی نگرانش بودی.
ا/ت: بله
یه خنده مصنوعی زدم و اومدم بیرون.
با استرس کاغذی رو که آدرس بیمارستانش رو نوشته بودم دراوردم. راه طولانی تا اونجا نبود. یه تاکسی گرفتم و تا اونجا رفتم. وارد بیمارستان شدم. به اولین کسی که دیدم رفتم پیشش. پرستار خیلی جوونی بود.
ا/ت: ببخشید کسی به نام کیم تهیونگ حدود هفته پیش اینجا اومده؟
پرستار: ببخشید باید نگاه کنم.
روی صندلی نشستم. وقتی طولانی مدت می ایستادم، دردش شروع میشد.
پرستار: بله درسته آقای کیم تهیونگ هفته پیش اومدن اینجا. شما از اقوامشون هستید؟
خوشحال شدم که اینجا بود.
ا/ت: بله ممنون میتونم ببینمش؟
پرستار: ببخشید که اینو میگم ولی ایشون توی کما هستن.
ا/ت: یعنی چی کما؟ حالش خوبه؟
پرستار: متاسفانه از موقعی که اومدن بهتر نشدن. ضربه ای که به مغزشون خورده خیلی شدید بوده.
تمام تنم میلرزید. یعنی الان چیکار کنم؟ نکنه خوب نشه؟ دل دردم که یه ماهی میشه که چند وقت یه بار سرم میاد، دوباره سراغم اومد. افتادم روی زمین.
پرستار: حالتون خوبه خانم؟
ا/ت: آره خوبم فق..
از حال رفتم. از این وضعیت خسته شدم. بدنم ضعیف شده.
یک هفته ای میشه که توی بیمارستانم. توی این مدت هرچی از پرستارا و خدمه اینجا درخواست کردم که خبری از تهیونگ بگیرن، نگرفتن. همش بهم بی محلی میکردن. امروز قراره از این بیمارستان کوفتی مرخص بشم بالاخره. بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. وضعیت پام. چه عرض کنم. احتمالا تا آخر عمرم نتونم درست راه برم. مثل چلاقا راه میرم ولی اینا فعلا برام مهم نیست. چرا توی این مدت تهیونگ نیومد؟ یعنی اونم آسیب دیده؟ اگه آسیبش بدتر از من باشه چی؟
...
دکتر: ا/ت ولی تو کامل خوب نشدی.
ا/ت: انقدری خوب شدم که دیگه نخوام توی بیمارستان باشم. از زحماتی که برام کشیدین تشکر میکنم.
دکتر: مواظب خودت باش پس. راستی به شوهرت اسمش چی بود؟ آره تهیونگ سلام مارو هم برسون. خیلی نگرانش بودی.
ا/ت: بله
یه خنده مصنوعی زدم و اومدم بیرون.
با استرس کاغذی رو که آدرس بیمارستانش رو نوشته بودم دراوردم. راه طولانی تا اونجا نبود. یه تاکسی گرفتم و تا اونجا رفتم. وارد بیمارستان شدم. به اولین کسی که دیدم رفتم پیشش. پرستار خیلی جوونی بود.
ا/ت: ببخشید کسی به نام کیم تهیونگ حدود هفته پیش اینجا اومده؟
پرستار: ببخشید باید نگاه کنم.
روی صندلی نشستم. وقتی طولانی مدت می ایستادم، دردش شروع میشد.
پرستار: بله درسته آقای کیم تهیونگ هفته پیش اومدن اینجا. شما از اقوامشون هستید؟
خوشحال شدم که اینجا بود.
ا/ت: بله ممنون میتونم ببینمش؟
پرستار: ببخشید که اینو میگم ولی ایشون توی کما هستن.
ا/ت: یعنی چی کما؟ حالش خوبه؟
پرستار: متاسفانه از موقعی که اومدن بهتر نشدن. ضربه ای که به مغزشون خورده خیلی شدید بوده.
تمام تنم میلرزید. یعنی الان چیکار کنم؟ نکنه خوب نشه؟ دل دردم که یه ماهی میشه که چند وقت یه بار سرم میاد، دوباره سراغم اومد. افتادم روی زمین.
پرستار: حالتون خوبه خانم؟
ا/ت: آره خوبم فق..
از حال رفتم. از این وضعیت خسته شدم. بدنم ضعیف شده.
۱۶.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.