پارت 10لیزکوک
خب بچه ها لیسا ازبیمارستان مرخص شد
لیسا:رسیدیم خونه میدونستم هم جونگ کوک وسلنا خستع هستند برای همین گفتم یکم استراحت کنند
سلنا:لیسا هی میگفت برو استراحت منم نمی خواستم کنم¤ 😂😂😂
جونگ کوک:این چه گیریه
لیسا:من برای خودتون گفتم
جونگ کوک:ممنون عشقم من خسته نیستم
سلنا:امممم منم نیستم
لیسا :باش
(بچه ها چندتا شخصیت تازه داریم که باعث دردسر میشن )
جونگ کوک:لیسا تواتاق بود داشت آرایش میکرد
سلنا هم غذا درست میکرد منم مگس میپروندم
گفتم برم پیش لیسا
جونگ کوک:سلام
لیسا :سلوم
جونگ کوک:میای یکم حرف بزنیم
لیسا:اره 😇😇
جونگ کوک:از کجا شروع کنیم
لیسا:نمد
جونگ کوک:اهان میشه بگی چرا کای از توانتقام میگیره و اون داداشش از سلنا
(بچه ها برای اینکه متوجه بشید که چرا کای با لیسا بازی کرد مینویسم )
لیسا:خب ببین مایک شرکت داشتیم طلا بود یک قسمت شرکت مال پدر وما در کای بود ودوقسمت مادر من یک روز مادرم وپدر کای باهم توی اتاق بودن که پای مامانم گیر میکنه وبابای کای میگیرتش مامان کای همون لحظه میاد که اونا میبینه فکرهای بد میکنه ومیزنه بیرون که تصادف میکنه ومیمیره پدر کای هم بعد اون موضوع دق میکنه
(بچه ها سلنا گومز28سالش درواقعیت کای هم28سالش )
جونگ کوک:چه بد ولی مادر تو که کاری نداشت
لیسا:اگه باباش مامانم نمیگرفت سرمامانم می خورد به کمد و-------- 😄حالا بابای کای برای اینکه من نمیرمااین کار کرد
جونگ کوک :توچرا😯
لیسا:توشکم مامانم بودم
جونگ کوک:اوکی
لیسا :کای هم فکر های بد میکنه می خواد انتقام بگیره 😢
جونگ کوک:سلناچه گناهی داشت
لیسا :من چه گناهی دارم که اینجوری میکنه که باسلنا نکنه
جونگ کوک:توکه می دونستی کینه داره چرا باهاش ازدواج کردی ؟😨
لیسا :نمی دونستم انقدرکینه ای باشه
جونگ کوک :دیگه گذشته است دیگه
لیسا:ارایشم تموم شد
جونگ کوک:وای چه خوشگل شدی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
لیسا:خیلی ممنونم عشقم 😜😜
جونگ کوک:خب دیگه چه خبر
لیسا:هیچ 😐
جونگ کوک:چرا وقتی داشتی بامن ازدواج میکردی گریه کردی
لیسا :ببین من تو دوست نداشتم خوشم نمی یومد ازت یکجوری برام بودی
جونگ کوک :الاانم اونجوریم 😮😮
لیسا :نه الان خیلی بهتری😄😄
الان دیگه عاشقتم
جونگ کوک:بنظرت اگه کای بود تورو میذاشت بری
لیسا :نه جونگ کوک تو اون روز خیلی لطف کردی منو از خواب بیدار کردی اگه نمیذاشتی برم همیشه کینه داشتم ازت اما الان ندارم چون منو نجات دادی😳
جونگ کوک:خواستم بغلش کنم یهوبلند شد کلم خورد دیوار اخ 😧
(😂😂😂😂)
لیسا:چی شد 😂
جونگ کوک:اومدم بغلت کنم جاخالی دادی😕
لیسا :ببخشید نمی تونم نخندم😁😁😁😁😁
جونگ کوک:راحت باش😄
لیسا:گفتم بیا الان می تونی برای😂جونگ کوک می ترسید جاخالی بدم 😂
😂تودلش گفت
جونگ کوک:با حمدتوحید رفتم بغلش کردم 😄😄😐😐
لیسا:هی ترکوندیم😂
جونگ کوک:چرا می خندی
لیسا :ببخشید تقصیر این قرص😄.
جونگ کوک:روان گردان 😐😐
لیسا :اره 😊
جونگ کوک:خدا اینو شفا نده بخندیم
لیسا :😂
سلنا:مرغ عشق ها بیاین غذا 😐
لیسا:باش 😁
جونگ کووک:باش
سلنا :خدا دیوانه ها را زیاد 😐😐😐
لیسا:منظورش تویی منو نمیگه
سلنا:جونگ کوک که دیوانه بود تو اضافه شدی .
جونگ کوک: 😄
لیسا:😂😂😂
سلنا:چیه به من نگاه می کنید😐
لیسا :وای چقدر خوشگلی
جونگ کوک :اره راست میگه
لیسا :هی تو😒😒
سلنا:از بچه گی همین قیافه داشتم☺
لیسا :تاجایی که یادم راست میگی 😨
جونگ کوک:آخ خدا من برم 😧
لیسا:چرا
جونگ کوک:جمعه خوشگلا جمع من که خوشگل نیستم 😴😴
لیسا:بیا بابا لوس نکن خودتو
جونگ کوک:😑😑
لیسا :بیا بشین 😂.
جونگ کوک:نمی یام
سلنا:باباتوکه خیلی خوشگلی😍
لیسا : 😐😐😐امممممم
جونگ کوک:خواهرت بیشتر قدرم داره
لیسا:هه خیلی از اخلاق هاشو ندیدی از گل نازک تربهم بگی بلایی که سر کای آورد سرتو میاره
سلنا:بیچاره چند ماه از خوانندگی خداحافظی کرد😂😂
جونگ کوک:مگه چیکارش کردی
سلنا:رفتم خونش تا خورد نمی خورد کلا زدمش تاحد مرگ کل صورتش کبودبود😂😂
جونگ کوک:یا خدا سلنا کوچولو انقدر زور داره
سلنا :نشونت بدم 😉بعدش ازت5سال بزرگترم
جونگ کوک:ارره
سلنا:یکی زدم توگوشش دیدم گوشش قرمز شد
😂
جونگ کوک:کر شدم جوری زدی نفهمیدم از کجا خوردم من تا کمربند مشکی تکواندو رفتم می تونم یادت بدم اما رو خانوما دست بلند نمی کنند
سلنا :لیسا راحت باش هیچ وقت ننیزنتت
لیسا:کی می خواد با این ازدواج کنه😐
جونگ کوک:من چمه
لیسا :چشم نیست دماغ😂😂😂
سلنا:بی مزه
جونگ کوک:😐
لیسا:شوخی کردم
جونگ کوک:😄مال خودمی
سلنا:نترس کسی ازت نمیگیرتش 😂(منظورش اینکه نیاز نیست کار خواستی کنی که مال خودت شع)
لیسا :دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
سلنا:خواهش
لیسا:رسیدیم خونه میدونستم هم جونگ کوک وسلنا خستع هستند برای همین گفتم یکم استراحت کنند
سلنا:لیسا هی میگفت برو استراحت منم نمی خواستم کنم¤ 😂😂😂
جونگ کوک:این چه گیریه
لیسا:من برای خودتون گفتم
جونگ کوک:ممنون عشقم من خسته نیستم
سلنا:امممم منم نیستم
لیسا :باش
(بچه ها چندتا شخصیت تازه داریم که باعث دردسر میشن )
جونگ کوک:لیسا تواتاق بود داشت آرایش میکرد
سلنا هم غذا درست میکرد منم مگس میپروندم
گفتم برم پیش لیسا
جونگ کوک:سلام
لیسا :سلوم
جونگ کوک:میای یکم حرف بزنیم
لیسا:اره 😇😇
جونگ کوک:از کجا شروع کنیم
لیسا:نمد
جونگ کوک:اهان میشه بگی چرا کای از توانتقام میگیره و اون داداشش از سلنا
(بچه ها برای اینکه متوجه بشید که چرا کای با لیسا بازی کرد مینویسم )
لیسا:خب ببین مایک شرکت داشتیم طلا بود یک قسمت شرکت مال پدر وما در کای بود ودوقسمت مادر من یک روز مادرم وپدر کای باهم توی اتاق بودن که پای مامانم گیر میکنه وبابای کای میگیرتش مامان کای همون لحظه میاد که اونا میبینه فکرهای بد میکنه ومیزنه بیرون که تصادف میکنه ومیمیره پدر کای هم بعد اون موضوع دق میکنه
(بچه ها سلنا گومز28سالش درواقعیت کای هم28سالش )
جونگ کوک:چه بد ولی مادر تو که کاری نداشت
لیسا:اگه باباش مامانم نمیگرفت سرمامانم می خورد به کمد و-------- 😄حالا بابای کای برای اینکه من نمیرمااین کار کرد
جونگ کوک :توچرا😯
لیسا:توشکم مامانم بودم
جونگ کوک:اوکی
لیسا :کای هم فکر های بد میکنه می خواد انتقام بگیره 😢
جونگ کوک:سلناچه گناهی داشت
لیسا :من چه گناهی دارم که اینجوری میکنه که باسلنا نکنه
جونگ کوک:توکه می دونستی کینه داره چرا باهاش ازدواج کردی ؟😨
لیسا :نمی دونستم انقدرکینه ای باشه
جونگ کوک :دیگه گذشته است دیگه
لیسا:ارایشم تموم شد
جونگ کوک:وای چه خوشگل شدی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
لیسا:خیلی ممنونم عشقم 😜😜
جونگ کوک:خب دیگه چه خبر
لیسا:هیچ 😐
جونگ کوک:چرا وقتی داشتی بامن ازدواج میکردی گریه کردی
لیسا :ببین من تو دوست نداشتم خوشم نمی یومد ازت یکجوری برام بودی
جونگ کوک :الاانم اونجوریم 😮😮
لیسا :نه الان خیلی بهتری😄😄
الان دیگه عاشقتم
جونگ کوک:بنظرت اگه کای بود تورو میذاشت بری
لیسا :نه جونگ کوک تو اون روز خیلی لطف کردی منو از خواب بیدار کردی اگه نمیذاشتی برم همیشه کینه داشتم ازت اما الان ندارم چون منو نجات دادی😳
جونگ کوک:خواستم بغلش کنم یهوبلند شد کلم خورد دیوار اخ 😧
(😂😂😂😂)
لیسا:چی شد 😂
جونگ کوک:اومدم بغلت کنم جاخالی دادی😕
لیسا :ببخشید نمی تونم نخندم😁😁😁😁😁
جونگ کوک:راحت باش😄
لیسا:گفتم بیا الان می تونی برای😂جونگ کوک می ترسید جاخالی بدم 😂
😂تودلش گفت
جونگ کوک:با حمدتوحید رفتم بغلش کردم 😄😄😐😐
لیسا:هی ترکوندیم😂
جونگ کوک:چرا می خندی
لیسا :ببخشید تقصیر این قرص😄.
جونگ کوک:روان گردان 😐😐
لیسا :اره 😊
جونگ کوک:خدا اینو شفا نده بخندیم
لیسا :😂
سلنا:مرغ عشق ها بیاین غذا 😐
لیسا:باش 😁
جونگ کووک:باش
سلنا :خدا دیوانه ها را زیاد 😐😐😐
لیسا:منظورش تویی منو نمیگه
سلنا:جونگ کوک که دیوانه بود تو اضافه شدی .
جونگ کوک: 😄
لیسا:😂😂😂
سلنا:چیه به من نگاه می کنید😐
لیسا :وای چقدر خوشگلی
جونگ کوک :اره راست میگه
لیسا :هی تو😒😒
سلنا:از بچه گی همین قیافه داشتم☺
لیسا :تاجایی که یادم راست میگی 😨
جونگ کوک:آخ خدا من برم 😧
لیسا:چرا
جونگ کوک:جمعه خوشگلا جمع من که خوشگل نیستم 😴😴
لیسا:بیا بابا لوس نکن خودتو
جونگ کوک:😑😑
لیسا :بیا بشین 😂.
جونگ کوک:نمی یام
سلنا:باباتوکه خیلی خوشگلی😍
لیسا : 😐😐😐امممممم
جونگ کوک:خواهرت بیشتر قدرم داره
لیسا:هه خیلی از اخلاق هاشو ندیدی از گل نازک تربهم بگی بلایی که سر کای آورد سرتو میاره
سلنا:بیچاره چند ماه از خوانندگی خداحافظی کرد😂😂
جونگ کوک:مگه چیکارش کردی
سلنا:رفتم خونش تا خورد نمی خورد کلا زدمش تاحد مرگ کل صورتش کبودبود😂😂
جونگ کوک:یا خدا سلنا کوچولو انقدر زور داره
سلنا :نشونت بدم 😉بعدش ازت5سال بزرگترم
جونگ کوک:ارره
سلنا:یکی زدم توگوشش دیدم گوشش قرمز شد
😂
جونگ کوک:کر شدم جوری زدی نفهمیدم از کجا خوردم من تا کمربند مشکی تکواندو رفتم می تونم یادت بدم اما رو خانوما دست بلند نمی کنند
سلنا :لیسا راحت باش هیچ وقت ننیزنتت
لیسا:کی می خواد با این ازدواج کنه😐
جونگ کوک:من چمه
لیسا :چشم نیست دماغ😂😂😂
سلنا:بی مزه
جونگ کوک:😐
لیسا:شوخی کردم
جونگ کوک:😄مال خودمی
سلنا:نترس کسی ازت نمیگیرتش 😂(منظورش اینکه نیاز نیست کار خواستی کنی که مال خودت شع)
لیسا :دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
سلنا:خواهش
۳۷.۰k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.