پارت 20
پارت 20
از زبان راوی
بعد نیم ساعت دور زدن ا/ت یه گوشه نگه داشت و رو به نامجون گفت
ا/ت : کجاست؟
نامجون با خنده : چی کجاست؟
ا/ت : خونت رو میگم نمیخوای که تا صبح همینطوری بگردیم؟
نامجون : اگه به من باشه چرا میخوام بعد شروع کرد به بلند خندیدن
ا/ت از خنده نامجون خندش گرفت با خنده گفت
ا/ت : یعنی انقدر بیکاری؟
نامجون : نه ولی آدم خسته میشه از کار نمیشه؟
ا/ت : درسته
ا/ت : پس من یجا رو میشناسم که میتونیم بریم
نامجون : کجا؟
ا/ت : میبینی
بعد هم به تمام سرعت حرکت کرد و رفت بعد از یه ربع رسیدن به یجایی که شبیه خونه بود ولی مِه بود
نامجون پرسید :
نامجون: اینجا دیگه کجاست؟
ا/ت : دنبالم بیا
نامجون دنبال ا/ت رفت و از در ورودی داخل رفتن ا/ت سویچ رو پرت کرد طرف گارسون و گفت
ا/ت : کار خودته
گارسون : سلام خانم خوش اومدید چشم حتما
نامجون که تعجب کرده بود همینطور دنبال ا/ت میرفت هیچ کس داخل این مکان نبود
ا/ت روی یکی از صندلی های دور میز نشست که نامجون روبروش نشست.
نامجون : اینجا کجاس؟
ا/ت : پاتوقمه حوصلم سر میره میام اینجا جای باحالیه
نامجون : چرا کسی اینجا نیست
ا/ت : اینجا مال منه هیچ کسو راه نمیدن داخل جز من
نامجون: اما منو راه دادن
ا/ت : چون همراه منی
نامجون : پس اولین نفری ام که میام اینجا
ا/ت : دقیقا
نامجون خنده ای کرد و بعد گارسون اومد
گارسون : چیزی میل دارید خانم؟
ا/ت : از همون همیشگی
گارسون رو به نامجون
گارسون : شما چی شما چیزی میل دارید آقا؟
نامجون : خب .. چیزه
ا/ت : سودا دوست داری؟
نامجون : خیلی
ا/ت رو به گارسون
ا/ت : براش بیار
گارسون چشمی گفت و رفت
ا/ت ویو
پسر باحالیه همش میخنده و مهربونه وقتی گفت نمیخوام برم خونه گفتم بیارمش اینجا همیشه اینجا بهم آرامش میده عاشق اینجام وقتی 20 سالم بود که اینجا رو ساختم و اجازه ندادم که کسی بیاد ولی اولین نفر نامجون بود که اومد نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت قابل اعتماده
بعد چند دقیقه گارسون سودا هارو اورد
گارسون : امر دیگه ندارید؟
ا/ت : من نه
نامجون : منم ندارم
از زبان راوی
بعد نیم ساعت دور زدن ا/ت یه گوشه نگه داشت و رو به نامجون گفت
ا/ت : کجاست؟
نامجون با خنده : چی کجاست؟
ا/ت : خونت رو میگم نمیخوای که تا صبح همینطوری بگردیم؟
نامجون : اگه به من باشه چرا میخوام بعد شروع کرد به بلند خندیدن
ا/ت از خنده نامجون خندش گرفت با خنده گفت
ا/ت : یعنی انقدر بیکاری؟
نامجون : نه ولی آدم خسته میشه از کار نمیشه؟
ا/ت : درسته
ا/ت : پس من یجا رو میشناسم که میتونیم بریم
نامجون : کجا؟
ا/ت : میبینی
بعد هم به تمام سرعت حرکت کرد و رفت بعد از یه ربع رسیدن به یجایی که شبیه خونه بود ولی مِه بود
نامجون پرسید :
نامجون: اینجا دیگه کجاست؟
ا/ت : دنبالم بیا
نامجون دنبال ا/ت رفت و از در ورودی داخل رفتن ا/ت سویچ رو پرت کرد طرف گارسون و گفت
ا/ت : کار خودته
گارسون : سلام خانم خوش اومدید چشم حتما
نامجون که تعجب کرده بود همینطور دنبال ا/ت میرفت هیچ کس داخل این مکان نبود
ا/ت روی یکی از صندلی های دور میز نشست که نامجون روبروش نشست.
نامجون : اینجا کجاس؟
ا/ت : پاتوقمه حوصلم سر میره میام اینجا جای باحالیه
نامجون : چرا کسی اینجا نیست
ا/ت : اینجا مال منه هیچ کسو راه نمیدن داخل جز من
نامجون: اما منو راه دادن
ا/ت : چون همراه منی
نامجون : پس اولین نفری ام که میام اینجا
ا/ت : دقیقا
نامجون خنده ای کرد و بعد گارسون اومد
گارسون : چیزی میل دارید خانم؟
ا/ت : از همون همیشگی
گارسون رو به نامجون
گارسون : شما چی شما چیزی میل دارید آقا؟
نامجون : خب .. چیزه
ا/ت : سودا دوست داری؟
نامجون : خیلی
ا/ت رو به گارسون
ا/ت : براش بیار
گارسون چشمی گفت و رفت
ا/ت ویو
پسر باحالیه همش میخنده و مهربونه وقتی گفت نمیخوام برم خونه گفتم بیارمش اینجا همیشه اینجا بهم آرامش میده عاشق اینجام وقتی 20 سالم بود که اینجا رو ساختم و اجازه ندادم که کسی بیاد ولی اولین نفر نامجون بود که اومد نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت قابل اعتماده
بعد چند دقیقه گارسون سودا هارو اورد
گارسون : امر دیگه ندارید؟
ا/ت : من نه
نامجون : منم ندارم
۸۶.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.