برف هم رنگ موهای پسرک میبارید امروز هم روز بد شانسی او بو
برف هم رنگ موهای پسرک میبارید امروز هم روز بد شانسی او بود پادشاه تاجش رو از روی سرش دراورد و تن نیمه جون دخترک رو دید ک ب دست پدرش روی زمین پخش شده پسرک دخترک رو در آغوش گرفت و فریا میزد تا اینکه صدای مست پدر ملکه اش رو شنید
:هوی تو دوست پسر اون ج*نده ای؟
پسرک مو برفی تا شنید پدر درخترک او را ب چیز بدی خطاب کرد سریع بلند شد و خنده های شیطانی و خشن میکرد رفت سمت پدر ا.ت و باهاش چشم در چشم شد خنده شد محو شد و یه لگد زد که پدر ا.ت خورد به دیوار
:کاری میکنم که از به زبون آوردن کلمه جنده پشیمون بشی
پسر روی مرد نشت تا میتونست به مرد مشت میزد صورت مرد صاف شده بود و خونی ولی پسرک اهمیت نمیداد تا...
+ایزانا نکن
*خنده سادیسمی*
_ملکه ببین این منظره قشنگه مگه نه؟
دختر وقتی دید ایزانا ب حرفش گوش نداد رفت جلو چونه پسرک رو گرفت و بوسید ایزانا به خودش اومد در حین بوسیدن بلند شد و گونه های دخترک رو گرفت و اون رو چسبوند به دیوار و محکم تر بوسید و جدا شد
_هق هق ملکه منو نمیبخشی نه تو هم مثل شینیچیرو میری مال بکی دیگه میش...
+هوی هوی من که فقط مال تو عم لطفا دیگه این حرف رو نزن
پسرک سر تکان داد و دخترک رو بغل کرد
*زنگ زدن*
کاکوچو بیاید جسد رو جمع کنید و ببرید
:هوی تو دوست پسر اون ج*نده ای؟
پسرک مو برفی تا شنید پدر درخترک او را ب چیز بدی خطاب کرد سریع بلند شد و خنده های شیطانی و خشن میکرد رفت سمت پدر ا.ت و باهاش چشم در چشم شد خنده شد محو شد و یه لگد زد که پدر ا.ت خورد به دیوار
:کاری میکنم که از به زبون آوردن کلمه جنده پشیمون بشی
پسر روی مرد نشت تا میتونست به مرد مشت میزد صورت مرد صاف شده بود و خونی ولی پسرک اهمیت نمیداد تا...
+ایزانا نکن
*خنده سادیسمی*
_ملکه ببین این منظره قشنگه مگه نه؟
دختر وقتی دید ایزانا ب حرفش گوش نداد رفت جلو چونه پسرک رو گرفت و بوسید ایزانا به خودش اومد در حین بوسیدن بلند شد و گونه های دخترک رو گرفت و اون رو چسبوند به دیوار و محکم تر بوسید و جدا شد
_هق هق ملکه منو نمیبخشی نه تو هم مثل شینیچیرو میری مال بکی دیگه میش...
+هوی هوی من که فقط مال تو عم لطفا دیگه این حرف رو نزن
پسرک سر تکان داد و دخترک رو بغل کرد
*زنگ زدن*
کاکوچو بیاید جسد رو جمع کنید و ببرید
۷.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.