مافیا سرد 9
ویو ته :
اون چرا باید همچین چیزی رو میگفت باید برم پیش ات تا ببینم این اذیتش نکرده باشه
رفتم پیش ات دیدم داره نقاشی میکشه
ات : سلام
ته : سلام خوبی
ات : خوبم راستی دو نفر اومده بودن دنبالت
ته : اتفاقا میخواستم بپرسم اون پسره که لباس سعید پوشیده بود
ات : آها یونجونو میگی
ته : اره از کجا اسمشو میدونی
ات : خودش بهم گفت
چیزی شده؟
ته : نه فقط میخوام بدونم چیزی نگفت کاریت نکرد
ات : نه چه کاری باید بکنه
ته : مطمئنم باشم
ات : آره فقط یکم هیز بود خیلی نگاه میکرد
ته : ببین ات ما امشب میخوایم بریم بار خب
ات : خب
ته : این پسره ام هست
زیاد نزدیکش نمیشی باشه . اون پسره خوبی نیست.
ات : باشه
ته : راستی ساعت هشت آماده شو میریم بار
ات : باشه
ویو ات :
نمیدونم چرا تهیونگ انقد نگران بود
فک کنم واقعا پسر بدی باشه
.
.
.
ساعت هفت شد بنظرم از الان اماده بشم
یه دوش ده مینی اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه لباس مجلسیلباس سیاه و سفید پوشید.
ساعت و دیدم هفت و چهل دیقه بود
وقت زیاد بود برای همین رفتم
اتاق ته.
در زدم وقتی رفتم تو دیدم یه حوله تنشه
ات : ببخشید
وقتی میخواستم برم بیرون بقلم کرد
ته : چرا چشاتو بستی
ات : خب لباس نداری
ته : خب نداشته باشم چه اشکالی داره
ات : میشه زودتر اماده شی
ته : آره
ته هم اماده شد رفتیم تو ماشین
تو ماشین سکوت بود تا اینکه ته گفت
ته : پس ات قرارمون چیه برا بار
ات : چه قراری
ته : به یونجون
ات : نزدیک نمیشم باشه
ته : اگه باهات حرف زد
ات: چیکار کنم
ته : میای به من میگی
ات : باشه
رسیدیم بار وقتی رسیدیم دیدم آرش داره از بار میاد بیرون ولی منو ندید
خیلی مست کرده بود نگرانش شدم
ات : ته اون پسره که بیرون بار نشسته
ته : خب
ات : خیلیی مسته نه
ته : آره حالش خوب نیست چطور
ات : اون آ آرشه
ته : بریم تو
ات حالا میشه یکم بیرون بمونیم ببینم حالش بد نشه
ته : چرا نگرانش
ات : اون دوستمه
ته : باشه
یکم وایسادیم بیرون تا اینکه حالش بهتر شد و رفتیم تو بار
لطفا حمایت 🦋🕸
اون چرا باید همچین چیزی رو میگفت باید برم پیش ات تا ببینم این اذیتش نکرده باشه
رفتم پیش ات دیدم داره نقاشی میکشه
ات : سلام
ته : سلام خوبی
ات : خوبم راستی دو نفر اومده بودن دنبالت
ته : اتفاقا میخواستم بپرسم اون پسره که لباس سعید پوشیده بود
ات : آها یونجونو میگی
ته : اره از کجا اسمشو میدونی
ات : خودش بهم گفت
چیزی شده؟
ته : نه فقط میخوام بدونم چیزی نگفت کاریت نکرد
ات : نه چه کاری باید بکنه
ته : مطمئنم باشم
ات : آره فقط یکم هیز بود خیلی نگاه میکرد
ته : ببین ات ما امشب میخوایم بریم بار خب
ات : خب
ته : این پسره ام هست
زیاد نزدیکش نمیشی باشه . اون پسره خوبی نیست.
ات : باشه
ته : راستی ساعت هشت آماده شو میریم بار
ات : باشه
ویو ات :
نمیدونم چرا تهیونگ انقد نگران بود
فک کنم واقعا پسر بدی باشه
.
.
.
ساعت هفت شد بنظرم از الان اماده بشم
یه دوش ده مینی اومدم بیرون موهامو خشک کردم یه لباس مجلسیلباس سیاه و سفید پوشید.
ساعت و دیدم هفت و چهل دیقه بود
وقت زیاد بود برای همین رفتم
اتاق ته.
در زدم وقتی رفتم تو دیدم یه حوله تنشه
ات : ببخشید
وقتی میخواستم برم بیرون بقلم کرد
ته : چرا چشاتو بستی
ات : خب لباس نداری
ته : خب نداشته باشم چه اشکالی داره
ات : میشه زودتر اماده شی
ته : آره
ته هم اماده شد رفتیم تو ماشین
تو ماشین سکوت بود تا اینکه ته گفت
ته : پس ات قرارمون چیه برا بار
ات : چه قراری
ته : به یونجون
ات : نزدیک نمیشم باشه
ته : اگه باهات حرف زد
ات: چیکار کنم
ته : میای به من میگی
ات : باشه
رسیدیم بار وقتی رسیدیم دیدم آرش داره از بار میاد بیرون ولی منو ندید
خیلی مست کرده بود نگرانش شدم
ات : ته اون پسره که بیرون بار نشسته
ته : خب
ات : خیلیی مسته نه
ته : آره حالش خوب نیست چطور
ات : اون آ آرشه
ته : بریم تو
ات حالا میشه یکم بیرون بمونیم ببینم حالش بد نشه
ته : چرا نگرانش
ات : اون دوستمه
ته : باشه
یکم وایسادیم بیرون تا اینکه حالش بهتر شد و رفتیم تو بار
لطفا حمایت 🦋🕸
۶.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.