فیک: پرنسس مافیا Part:4
فیک: پرنسس مافیا Part:4
سریع رفتم سوار ماشین شدم رفتم پیش یونا میسو
رفتیم شهربازی ،خرید،یه عالمه دور زدیم دیگه وقتش بود برم خونه سوار ماشین شدم رفتم خونه دیگه وقت شام بود رفتن دستام رو شستم رفتم تو سالن همه امده بودن خدمتکار امد گفت شام حاضره رفتیم سر میز
(فلش بک به بعداز غذا )
ب ا.ت :ا.ت و تهیونگ بیاین میخوایم باهاتون صحبت کنیم
منو عموت ی تصمیم گرفتیم برای آینده گروه و شرکت
این تصمیم هیچ مخالفتی نداره
ا.ت:خوب ربطش به ما چیه
ب ا.ت:اینکه شما باید باهم ازدواج کنین
ا.ت و تهیونگ:چیییییییییی!
ا.ت:بابا من نمیخوام با این ازدواج کنم ما اصن باهم نمیسازیم بابا لطفا(از خداتم باشه)
تهیونگ :منم نمیخوام باهاش ازدواج کنم لطفا ما نمیخوایم باهم ازدواج کنیم
ب ته:حرف نباشه
تهیونگ :اما...
ب ته:وگرنه از ارث محروم میشین
تهیونگ و ا.ت:چشم
ب ا.ت: خوب ا.ت از این به بعد اتاقتون مشترکه الانم برین
ا.ت :بله ؟؟؟؟این خودش اتاق داره
ب ته: حرف نباشه
سریع رفتم سوار ماشین شدم رفتم پیش یونا میسو
رفتیم شهربازی ،خرید،یه عالمه دور زدیم دیگه وقتش بود برم خونه سوار ماشین شدم رفتم خونه دیگه وقت شام بود رفتن دستام رو شستم رفتم تو سالن همه امده بودن خدمتکار امد گفت شام حاضره رفتیم سر میز
(فلش بک به بعداز غذا )
ب ا.ت :ا.ت و تهیونگ بیاین میخوایم باهاتون صحبت کنیم
منو عموت ی تصمیم گرفتیم برای آینده گروه و شرکت
این تصمیم هیچ مخالفتی نداره
ا.ت:خوب ربطش به ما چیه
ب ا.ت:اینکه شما باید باهم ازدواج کنین
ا.ت و تهیونگ:چیییییییییی!
ا.ت:بابا من نمیخوام با این ازدواج کنم ما اصن باهم نمیسازیم بابا لطفا(از خداتم باشه)
تهیونگ :منم نمیخوام باهاش ازدواج کنم لطفا ما نمیخوایم باهم ازدواج کنیم
ب ته:حرف نباشه
تهیونگ :اما...
ب ته:وگرنه از ارث محروم میشین
تهیونگ و ا.ت:چشم
ب ا.ت: خوب ا.ت از این به بعد اتاقتون مشترکه الانم برین
ا.ت :بله ؟؟؟؟این خودش اتاق داره
ب ته: حرف نباشه
۸.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.