قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۰
قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۰
"فلش بک به کلاب"
ویو تهیونگ
با جونگ کوک وارد کلاب شدیم و دنبال بچه ها میگشتیم
با تکون دادن دست جیمین فهمیدیم کجان
رفتیم سمتشون و نشستیم
جیمین : سلام... چه خوب اومدین ، میخواستیم الان سفارشارو بدیم
کوک ، ته : سلام
نامجون : آ تهیونگ شی...خیلی میگذره از آخرین بار که دیدمت(لبخند)
ته : هوم هیونگ..چرا با جین نیومدی شرکت؟
جین : درگیر مسائل خیانت میراندا بود
ته : خوبه. برام عجیبه چطور خواهرش مثل خودش نیست..
کوک : خ...خواهرش؟!(آروم)
جیمین : آه...آم جونگ کوکی یادته در مورد دختره که اسمش ماندا بود باهات حرف میزدم؟ این خواهر همونه
کوک : او...چه عجیب!
ته : برای چی؟
کوک : آخه...ه...هیچی(لبخند)
نمیدونم چی میدونست که قیافه اش اینجوری متعجب شد.
باید هرجوری شده از قضیه سر در بیارم.
بعد چند مین ویسکیا رو آوردن .
جیمین ، میا ، جین و جیهوپ بعد ۲ شات مست بودن
نگران بودم اگر یونگی و نامجون هم مست میکردن چجوری اینا رو جمع میکردیم..
ویو کوک
جیمین و میا و جیهوپ و جین مست بودن
ظرفیت من ۴ شات بود .. اما نمیدونستم چرا الان حالم این جوری شده بود.
بلند شدم برم سمت دستشویی که یکی دستم رو گرفت
وقتی برگشتم دیدم تهیونگه ، ضربان قلبم بالارفته بود و به تته پته افتاده بودم
ته : کجا میری؟
کوک : ب...باید ...باید برم دس... دستشویی
با اینکه نمیخواستم دستم رو از دستش کشیدم بیرون و دوییدم سمت دستشویی
سریع داخل شدم و هرچی که خورده بودم و نخورده بودم رو برگردوندم .
حال عجیبی داشتم و نمیدونستم برای چیه
بعد چند مین اومدم بیرون و دست و صورتم رو آب زدم ؛ میخواستم برم پیش بقیه که یه هرزه لعنتی جلوم سبز شد. چرا؟؟ همش چند قدم مونده بود تا میز
هرزه : عشقم بریم خوش گذرونی؟
کوک : به من نچسب (جدی)
هرزه : بیا بریم...خوش میگذره(مست)
کوک : ولم کن هرزه.
هرزه : اوممم ددی بیا دیگه
مدام خودش رو میمالید بهم. اعصابم واقعا خورد شده بود. یکی خوابوندم تو گوشش
خواست نزدیکم شه که دستش توسط یکی گرفته شد
ته : داری چه گوهی میخوری بچ؟(عصبی)
دوباره با خجالت سرم رو انداختم پایین
این بار دست من توسطش کشیده شد . پشت سرش منو میکشوند و سمت میز میبرد
"فلش بک به کلاب"
ویو تهیونگ
با جونگ کوک وارد کلاب شدیم و دنبال بچه ها میگشتیم
با تکون دادن دست جیمین فهمیدیم کجان
رفتیم سمتشون و نشستیم
جیمین : سلام... چه خوب اومدین ، میخواستیم الان سفارشارو بدیم
کوک ، ته : سلام
نامجون : آ تهیونگ شی...خیلی میگذره از آخرین بار که دیدمت(لبخند)
ته : هوم هیونگ..چرا با جین نیومدی شرکت؟
جین : درگیر مسائل خیانت میراندا بود
ته : خوبه. برام عجیبه چطور خواهرش مثل خودش نیست..
کوک : خ...خواهرش؟!(آروم)
جیمین : آه...آم جونگ کوکی یادته در مورد دختره که اسمش ماندا بود باهات حرف میزدم؟ این خواهر همونه
کوک : او...چه عجیب!
ته : برای چی؟
کوک : آخه...ه...هیچی(لبخند)
نمیدونم چی میدونست که قیافه اش اینجوری متعجب شد.
باید هرجوری شده از قضیه سر در بیارم.
بعد چند مین ویسکیا رو آوردن .
جیمین ، میا ، جین و جیهوپ بعد ۲ شات مست بودن
نگران بودم اگر یونگی و نامجون هم مست میکردن چجوری اینا رو جمع میکردیم..
ویو کوک
جیمین و میا و جیهوپ و جین مست بودن
ظرفیت من ۴ شات بود .. اما نمیدونستم چرا الان حالم این جوری شده بود.
بلند شدم برم سمت دستشویی که یکی دستم رو گرفت
وقتی برگشتم دیدم تهیونگه ، ضربان قلبم بالارفته بود و به تته پته افتاده بودم
ته : کجا میری؟
کوک : ب...باید ...باید برم دس... دستشویی
با اینکه نمیخواستم دستم رو از دستش کشیدم بیرون و دوییدم سمت دستشویی
سریع داخل شدم و هرچی که خورده بودم و نخورده بودم رو برگردوندم .
حال عجیبی داشتم و نمیدونستم برای چیه
بعد چند مین اومدم بیرون و دست و صورتم رو آب زدم ؛ میخواستم برم پیش بقیه که یه هرزه لعنتی جلوم سبز شد. چرا؟؟ همش چند قدم مونده بود تا میز
هرزه : عشقم بریم خوش گذرونی؟
کوک : به من نچسب (جدی)
هرزه : بیا بریم...خوش میگذره(مست)
کوک : ولم کن هرزه.
هرزه : اوممم ددی بیا دیگه
مدام خودش رو میمالید بهم. اعصابم واقعا خورد شده بود. یکی خوابوندم تو گوشش
خواست نزدیکم شه که دستش توسط یکی گرفته شد
ته : داری چه گوهی میخوری بچ؟(عصبی)
دوباره با خجالت سرم رو انداختم پایین
این بار دست من توسطش کشیده شد . پشت سرش منو میکشوند و سمت میز میبرد
۲.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.