᭙ꫀ ꪶꪮꪜꫀ ꪗꪮꪊ
᭙ꫀ ꪶꪮꪜꫀ ꪗꪮꪊ
℘7
ویو لیا
رفتم جلو در مدرسه و منتظر لیرا بودم که آمد
لیرا: عزیزم بیرون چیکار میکنی؟ گریه کردی؟
لیا: نه بابا منتظر تو بودم بیا بریم داخل کیفم و برداریم
لیرا : باشه راستی تو مگه کلاس نداری الان
لیا: چرا ولی پیچوندم
لیرا: لیا
لیا: ببخشید😂😁
وارد کلاس شدم که اونا رو دیدم هر پنج تاشون اونجا بودن ( کوک،تهیونگ،شوگا،جیمین،نامی)
خواستن بیان سمتم معلوم بود عصبانین که لیرا وارد شد
بچه ای تو کلاس نبود فقط اونا تو کلاس بودن
لیرا: سلام شما باید معلمای لیا باشید
کوک: سلام بله
لیرا : امیدوارم لیا اذیتتون نکنه
تعیونگ: نه اتفاقا لیا خیلی دختر خوبیه
لیا: ممنون استاد 😏
لیرا: ممنون نظر لطفتون
شوگا: شما مادر لیا هستید
لیرا: نه من خواهرشم
نامجون: خوشبختیم
لیرا : همچنین
داشتم بهشون نگاه میکردم دوست نداشتم لیرا زیاد با اینا حرف بزنه
لیا: اونی بیا کمک
کوک: من میرم کمکش میکنم
لیرا: نیازی نیست
کوک: اشکالی نداره به هر حال باید امتحانشم بهش بدم شما اگر خواستید می تونید بیرون منتظر لیا بمونید
لیرا: خیلی ممنون
بعد از این حرف مونده بودم
لیا: نهههه اونی کمک نیاز ندارم خودت امتحانم و بگیر دارم میام
تند تند وسایلم و تو کیفم گذاشتم و دویدم سمت لیرا
کوک : انقدر از ما میترسی
لیرا: نه بابا این چه حرفیه
لیا : آره میترسم لطفا برگه ی امتحانم و بدید من برم
لیرا: اهه لیا مودب باش
کوک: 😏 بفرمایید
لیرا: ممنون فعلا
اونا: فعلا
اوففف خداروشکر الان تنها گیرم میآوردنا
لیا: اونی غذا چی داریم
لیرا: خوب چون سرکار بودم نتونستم چیزی درست کنم بجاش برات پیتزا میخرم
لیا: مرسییییی عاشقتم اونی
لیرا: خواهش میکنم عزیزم
پرش به شب
بعد از خوردن شام رفتم تو اتاقم لباس مدرسه امو آماده کردم و رفتم رو تختم دراز کشیدم و باز هم
یاد آوری
( کوک: ات دوست دارم
تهیونگ: ات ترکم نکن من بدون تو میمیرم
شوگا: ات عاشقتم
جین: ات همیشه کنارم باش
نامجون : ات تا روزی که بمیرم عاشقتم
جی هوپ : ات اگر تنهام بزاری من قطعا میمیرم
جیمین: ات من بدون بغل تو میمیرم)
ویو لیا
چیییی یعنی اونا عاشقم بودن ات کیه یا لیا کیه ( تازه فهمیدی)
نکنه اینا واقعیت داشته باشه
خدایا چیکار کنم
ولش خستم بعدا راجبش فکر میکنم
پرش به صبح
لیرا: لیاااااا لیاااا عزیزم پاشو دیرتر میشه
از خواب پاشدم و رفتم دستشویی روتین هر روز مو انجام دادم و رفتم حاضر شدم
لیا: اونیییی گشنمه
لیرا: بیا پایین برات پنکیک درس ت کردم
لیا: اخجوننن برا من خامه بریز دارم میام
لیرا: باشه عزیزم
رفتم پایین و صبحانمو خوردم دوباره قرار اونا رو ببینم رسیدم مدرسه با لیرا خدافظی کردم و رفتم تو کلاسم نشستم که ارا آمد
پاشدم و بغلش کردم
ارا: سلام گاومیش
لیا: سلام خرم
نادیا: شما چجوری یه روز انقدر صمیمی شدین
لیا: خودمونم نمیدونیم
نادیا و رامونا: 😂😂
لیا: بچها الان چی داریم
ارا: امروز کلاسای هنری داریم اولیش رقص
نادیا: بعد هم بازیگری
رامونا: ولی خوب ریاضی هم داریم
ارا: آخری هم نقاشی یا موسیقی که امروز نقاشی
نادیا: راستی لیا یچیز بگم پشمات بریزه
لیا: بگوووو
رامونا: بزار من بگم معلم ریاضی و هنرمون یکیه
لیا: ببین پشمام موند خودم ریختم مگه میشه اصن معلم ریاضیمون کیه
نادیاو ارا باهم: استاد جئون
لیا: چ....چی همون جئون جونگ کوک
رامونا: آره
لیا: خداااا ازش متنفرم
ارا: چرا
لیا: چون معلم تو مخیه و همچنین با تهیونگ ر....
با آمدن استاد حرفم نصفه موند
جیهوپ: سلام بچها همگی بیاین بریم سالن
لیا: ا.....این
یاد آوری
( دست هاشو روی بدنم کشید این باعث شد قلقلکم بگیره و بخندم
ات: هوپی نکن می خوام بخوابم
هوپ بازم به کارش ادامه داد و شروع کرد قلقلک دادن ات
ات: هوهههههه پیهههههههنکهههههن
هوپی: 😂😂 خیلی قشنگ میخندی
ات و بغل میکنه و باهم میخوابن)
ارا : لیاااااا لیا باز رفتی تو شک بیا بریم دیگه همه رفتن
لیا: ب....باشه بریم
ارا: رفتیم سمت سالن استاد به هممون لباس برای رقص داد یه لباس سرهمی جذب بود
من و ارا رفتیم تو اتاق و لباس و پوشیدیم موهامو باز کردم یکمم از رژلب ارا زدم لباس من سفید بود لباس ارا مشکی ارا دوتا دامن کوتا از تو کمدش در آورد
ارا: باید رو لباس سر همیت یه دامن بپوشی من همیشه دوتا دارم مشکی تو بپوش سفید رو من میپوشم
لیا: ممنونم
تقریبا با ارا ست شده بودم دست همو گرفتیم و رفتیم تو سالن
استاد شروع کرد یاد دادن ماهم تکرار میکردیم که من و فلیکس باهم افتادیم قرار شد با آهنگ
shape of you
برقصیم و خوب موقعه رقص قرار شد فلیکس بغلم کن ولی وقتی به این یه تیکه رسیدیم جیهوپ رقص و کات کرد
جیهوپ: دارین اشتباه انجام میدین
لیا: ولی من مطمئنم کلشو درست رفتیم
امیدوارم خوشتون بیاد 💛🐱
℘7
ویو لیا
رفتم جلو در مدرسه و منتظر لیرا بودم که آمد
لیرا: عزیزم بیرون چیکار میکنی؟ گریه کردی؟
لیا: نه بابا منتظر تو بودم بیا بریم داخل کیفم و برداریم
لیرا : باشه راستی تو مگه کلاس نداری الان
لیا: چرا ولی پیچوندم
لیرا: لیا
لیا: ببخشید😂😁
وارد کلاس شدم که اونا رو دیدم هر پنج تاشون اونجا بودن ( کوک،تهیونگ،شوگا،جیمین،نامی)
خواستن بیان سمتم معلوم بود عصبانین که لیرا وارد شد
بچه ای تو کلاس نبود فقط اونا تو کلاس بودن
لیرا: سلام شما باید معلمای لیا باشید
کوک: سلام بله
لیرا : امیدوارم لیا اذیتتون نکنه
تعیونگ: نه اتفاقا لیا خیلی دختر خوبیه
لیا: ممنون استاد 😏
لیرا: ممنون نظر لطفتون
شوگا: شما مادر لیا هستید
لیرا: نه من خواهرشم
نامجون: خوشبختیم
لیرا : همچنین
داشتم بهشون نگاه میکردم دوست نداشتم لیرا زیاد با اینا حرف بزنه
لیا: اونی بیا کمک
کوک: من میرم کمکش میکنم
لیرا: نیازی نیست
کوک: اشکالی نداره به هر حال باید امتحانشم بهش بدم شما اگر خواستید می تونید بیرون منتظر لیا بمونید
لیرا: خیلی ممنون
بعد از این حرف مونده بودم
لیا: نهههه اونی کمک نیاز ندارم خودت امتحانم و بگیر دارم میام
تند تند وسایلم و تو کیفم گذاشتم و دویدم سمت لیرا
کوک : انقدر از ما میترسی
لیرا: نه بابا این چه حرفیه
لیا : آره میترسم لطفا برگه ی امتحانم و بدید من برم
لیرا: اهه لیا مودب باش
کوک: 😏 بفرمایید
لیرا: ممنون فعلا
اونا: فعلا
اوففف خداروشکر الان تنها گیرم میآوردنا
لیا: اونی غذا چی داریم
لیرا: خوب چون سرکار بودم نتونستم چیزی درست کنم بجاش برات پیتزا میخرم
لیا: مرسییییی عاشقتم اونی
لیرا: خواهش میکنم عزیزم
پرش به شب
بعد از خوردن شام رفتم تو اتاقم لباس مدرسه امو آماده کردم و رفتم رو تختم دراز کشیدم و باز هم
یاد آوری
( کوک: ات دوست دارم
تهیونگ: ات ترکم نکن من بدون تو میمیرم
شوگا: ات عاشقتم
جین: ات همیشه کنارم باش
نامجون : ات تا روزی که بمیرم عاشقتم
جی هوپ : ات اگر تنهام بزاری من قطعا میمیرم
جیمین: ات من بدون بغل تو میمیرم)
ویو لیا
چیییی یعنی اونا عاشقم بودن ات کیه یا لیا کیه ( تازه فهمیدی)
نکنه اینا واقعیت داشته باشه
خدایا چیکار کنم
ولش خستم بعدا راجبش فکر میکنم
پرش به صبح
لیرا: لیاااااا لیاااا عزیزم پاشو دیرتر میشه
از خواب پاشدم و رفتم دستشویی روتین هر روز مو انجام دادم و رفتم حاضر شدم
لیا: اونیییی گشنمه
لیرا: بیا پایین برات پنکیک درس ت کردم
لیا: اخجوننن برا من خامه بریز دارم میام
لیرا: باشه عزیزم
رفتم پایین و صبحانمو خوردم دوباره قرار اونا رو ببینم رسیدم مدرسه با لیرا خدافظی کردم و رفتم تو کلاسم نشستم که ارا آمد
پاشدم و بغلش کردم
ارا: سلام گاومیش
لیا: سلام خرم
نادیا: شما چجوری یه روز انقدر صمیمی شدین
لیا: خودمونم نمیدونیم
نادیا و رامونا: 😂😂
لیا: بچها الان چی داریم
ارا: امروز کلاسای هنری داریم اولیش رقص
نادیا: بعد هم بازیگری
رامونا: ولی خوب ریاضی هم داریم
ارا: آخری هم نقاشی یا موسیقی که امروز نقاشی
نادیا: راستی لیا یچیز بگم پشمات بریزه
لیا: بگوووو
رامونا: بزار من بگم معلم ریاضی و هنرمون یکیه
لیا: ببین پشمام موند خودم ریختم مگه میشه اصن معلم ریاضیمون کیه
نادیاو ارا باهم: استاد جئون
لیا: چ....چی همون جئون جونگ کوک
رامونا: آره
لیا: خداااا ازش متنفرم
ارا: چرا
لیا: چون معلم تو مخیه و همچنین با تهیونگ ر....
با آمدن استاد حرفم نصفه موند
جیهوپ: سلام بچها همگی بیاین بریم سالن
لیا: ا.....این
یاد آوری
( دست هاشو روی بدنم کشید این باعث شد قلقلکم بگیره و بخندم
ات: هوپی نکن می خوام بخوابم
هوپ بازم به کارش ادامه داد و شروع کرد قلقلک دادن ات
ات: هوهههههه پیهههههههنکهههههن
هوپی: 😂😂 خیلی قشنگ میخندی
ات و بغل میکنه و باهم میخوابن)
ارا : لیاااااا لیا باز رفتی تو شک بیا بریم دیگه همه رفتن
لیا: ب....باشه بریم
ارا: رفتیم سمت سالن استاد به هممون لباس برای رقص داد یه لباس سرهمی جذب بود
من و ارا رفتیم تو اتاق و لباس و پوشیدیم موهامو باز کردم یکمم از رژلب ارا زدم لباس من سفید بود لباس ارا مشکی ارا دوتا دامن کوتا از تو کمدش در آورد
ارا: باید رو لباس سر همیت یه دامن بپوشی من همیشه دوتا دارم مشکی تو بپوش سفید رو من میپوشم
لیا: ممنونم
تقریبا با ارا ست شده بودم دست همو گرفتیم و رفتیم تو سالن
استاد شروع کرد یاد دادن ماهم تکرار میکردیم که من و فلیکس باهم افتادیم قرار شد با آهنگ
shape of you
برقصیم و خوب موقعه رقص قرار شد فلیکس بغلم کن ولی وقتی به این یه تیکه رسیدیم جیهوپ رقص و کات کرد
جیهوپ: دارین اشتباه انجام میدین
لیا: ولی من مطمئنم کلشو درست رفتیم
امیدوارم خوشتون بیاد 💛🐱
۸.۲k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.