بدهی برای من شروعه~ ۵
خب دیگهه کلاس بودممم اینم آخرین پارت برای امروزه پارت بعد فردا:)))))
_____________
●ویو ا/ت میباشد●
مرتیکه اینهمه جا رسما باید بیای جلو این چار دیواری با اونا حرف بزنی گمشو اونورررر
دستگیره در داره تکدن میخورههه؟ داره میاد داخللل؟ چیکار کنمممم
●ویو نویسنده ای 😂😭●
*ا/ت داشت تو صدم ثانیه فکر میکرد*
*ا/ت یه کار به ذهنش میرسه و کراوات ران میکشه که باعث میشه ران خم بشه و میبوستش نگهبان در باز میکنه و میبینه و سریع در میبنده*
*ران داریم هنو شوکه*
ا/ت: اونجوری نگام نکن بنظرت کار دیگه ای میتونستم بکنم؟
ران: اگه دوباره انجامش بدم عصبانی میشی؟
ا/ت: ها؟
*ران کمر ا/ت رو میگیره*
ران: ا/ت پرسیدم اگه دوباره انجامش بدم عصبانب میشی لیدی؟
*ا/ت سرخ شده و با دستش صورت ران برمیگردونه یه طرف دیگه*
ا/ت: ران بهت گفتم مسخره بازیو تموم کنی
ران: خیل خوب باشه
*ولش میکنه و ا/ت سریع از اتاقه میاد بیرون و باهمدیگه از مراسمه میان بیرون*
ا/ت در ذهنش: مایکی پدرگربه بی همه چیز بزار برگردم میام برات قبر میسازم من مگه باهات شوخی دارم د آخه مرتیکهههه.....
*که یهو پاشنه کفش ا/ت میشکنه و نزدیک بود بیوفته که ران دستش میگیره جلوش که نیوفته*
ا/ت: شوخیتتتت گرفتههههههه؟
ران: الان از پاشنه کفش عصبانی یا از من؟
ا/ت: از هیچکدوممم
ران: باش
*ران به ا/ت نگاه میکنه*
ران:ا/ت میخوای کولت کنم؟
ا/ت: ک_کول؟ نه خودم میتونم بیام ببین *کفشش درمیاره میگیره دستش*
اینجوریمیتونم راه برم
*ران ا/ت رو کول پرنسسی بلند میکنه*
ران: آها بعدش پاهات صدمه ببینه؟ عمرا بزارم
ا/ت: ران بزارم زمیننننن
ران: نوچ نمیزارم
*و مخالفت های ا/ت ولی ران همچنان اونو نمیزاره زمین و برمیگردن سمت خونه*
ا/ت: احتمالا نباید با یه کوفت زهرماری میومدن دنبالمون؟
ران: مایکی راجب این چیزینگفت
*ا/ت که کل خاندان مایکی به فش کشیده تو ذهنش*
_____________
خب دیگهههه مرسییی که خوندید تا پارت بعدیش که فردا میزارم :>>>>
راستی چیز من فردا تا ساعت ۲ بعد از ظهر نیستم کلاس دارم دیگه بعدش فعالیت میکنم مرسیی خدافززز :)))))♡
_____________
●ویو ا/ت میباشد●
مرتیکه اینهمه جا رسما باید بیای جلو این چار دیواری با اونا حرف بزنی گمشو اونورررر
دستگیره در داره تکدن میخورههه؟ داره میاد داخللل؟ چیکار کنمممم
●ویو نویسنده ای 😂😭●
*ا/ت داشت تو صدم ثانیه فکر میکرد*
*ا/ت یه کار به ذهنش میرسه و کراوات ران میکشه که باعث میشه ران خم بشه و میبوستش نگهبان در باز میکنه و میبینه و سریع در میبنده*
*ران داریم هنو شوکه*
ا/ت: اونجوری نگام نکن بنظرت کار دیگه ای میتونستم بکنم؟
ران: اگه دوباره انجامش بدم عصبانی میشی؟
ا/ت: ها؟
*ران کمر ا/ت رو میگیره*
ران: ا/ت پرسیدم اگه دوباره انجامش بدم عصبانب میشی لیدی؟
*ا/ت سرخ شده و با دستش صورت ران برمیگردونه یه طرف دیگه*
ا/ت: ران بهت گفتم مسخره بازیو تموم کنی
ران: خیل خوب باشه
*ولش میکنه و ا/ت سریع از اتاقه میاد بیرون و باهمدیگه از مراسمه میان بیرون*
ا/ت در ذهنش: مایکی پدرگربه بی همه چیز بزار برگردم میام برات قبر میسازم من مگه باهات شوخی دارم د آخه مرتیکهههه.....
*که یهو پاشنه کفش ا/ت میشکنه و نزدیک بود بیوفته که ران دستش میگیره جلوش که نیوفته*
ا/ت: شوخیتتتت گرفتههههههه؟
ران: الان از پاشنه کفش عصبانی یا از من؟
ا/ت: از هیچکدوممم
ران: باش
*ران به ا/ت نگاه میکنه*
ران:ا/ت میخوای کولت کنم؟
ا/ت: ک_کول؟ نه خودم میتونم بیام ببین *کفشش درمیاره میگیره دستش*
اینجوریمیتونم راه برم
*ران ا/ت رو کول پرنسسی بلند میکنه*
ران: آها بعدش پاهات صدمه ببینه؟ عمرا بزارم
ا/ت: ران بزارم زمیننننن
ران: نوچ نمیزارم
*و مخالفت های ا/ت ولی ران همچنان اونو نمیزاره زمین و برمیگردن سمت خونه*
ا/ت: احتمالا نباید با یه کوفت زهرماری میومدن دنبالمون؟
ران: مایکی راجب این چیزینگفت
*ا/ت که کل خاندان مایکی به فش کشیده تو ذهنش*
_____________
خب دیگهههه مرسییی که خوندید تا پارت بعدیش که فردا میزارم :>>>>
راستی چیز من فردا تا ساعت ۲ بعد از ظهر نیستم کلاس دارم دیگه بعدش فعالیت میکنم مرسیی خدافززز :)))))♡
۹.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.