فیک تهیونگ( عشف+بی انتها)P21
هیناه
چشم ازش گرفتم و خواستم برم بیرون که دوباره بازوم و اسیره پنجه هاش کرد و تو فاصله چند سانتی تو صورتم با صدای نسبتاً بلندی گفت : رو اعصاب نداشتم رژه نرو که واست خوب نیست دختر خوب
منی که قصد کوتاه اومدن نداشتم با لحن خاصی گفتم : مگه چطور میشه ؟ بد میشه واسم ؟
پوزخندی زد و بازومو محکم تر فشار داد که باعث شد حالت جدی به خودم بگیرمو از درده بازوم اخمام گره بخوره
طوری که عطرش مخلوط با نفساش تو صورتم پخش میشد گفت : باهات تعارف ندارم...موشِ سرکِش
_ولم کن دیوونه..ولم کن
بالاخره بازومو از دستش خلاص کردمو از اتاق خارج شدم
نفس عمیقی کشیدم که با نگاه خیره کارکنان مواجه شدم بی اهمیت به اونا رفتم طبقه خودمو به کارام رسیدم.
همش ذهنم مشغوله کارای تهیونگ بود.. بدم میومد تهدیده تو خالی میکرد و یا زیاد از حد بهم نزدیک میشد و آخرش هم در یک تصمیم آنی ضد حال میزد.
چشم ازش گرفتم و خواستم برم بیرون که دوباره بازوم و اسیره پنجه هاش کرد و تو فاصله چند سانتی تو صورتم با صدای نسبتاً بلندی گفت : رو اعصاب نداشتم رژه نرو که واست خوب نیست دختر خوب
منی که قصد کوتاه اومدن نداشتم با لحن خاصی گفتم : مگه چطور میشه ؟ بد میشه واسم ؟
پوزخندی زد و بازومو محکم تر فشار داد که باعث شد حالت جدی به خودم بگیرمو از درده بازوم اخمام گره بخوره
طوری که عطرش مخلوط با نفساش تو صورتم پخش میشد گفت : باهات تعارف ندارم...موشِ سرکِش
_ولم کن دیوونه..ولم کن
بالاخره بازومو از دستش خلاص کردمو از اتاق خارج شدم
نفس عمیقی کشیدم که با نگاه خیره کارکنان مواجه شدم بی اهمیت به اونا رفتم طبقه خودمو به کارام رسیدم.
همش ذهنم مشغوله کارای تهیونگ بود.. بدم میومد تهدیده تو خالی میکرد و یا زیاد از حد بهم نزدیک میشد و آخرش هم در یک تصمیم آنی ضد حال میزد.
۱۳.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.