عشق مافیایی
عشق مافیایی
P16
هه را:بریم خونه
ا.ت:بد نیست الان بریم
هه را: نه تو بچه داری شامم از بیرون سفارش میدیم
ا.ت: بریم... رفتیم از لنا خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم لباسمو عوض کردم یه پیراهن لش سوتین نپوشیدم و نوک سینه هام
از روی لباس که زنگ در خورد وقتی درو باز کردم خشکم زد جونگکوک بود... ت، تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:اومدم ببینمت
ا.ت:الان...یه نگاه به بدنم کرد و چشش رو سینه هام قفل شد منم دستمو گرفتم جلوی سینه هام...هوی به چی نگاه میکنیی
جونگکوک:به اموالم
ا.ت:چی
جونگکوک:یادت رفته تو مال منی...اینو گفتم و بغلش کردم...نمیزاری بیام داخل
ا.ت:بیا تو هه رااااا
هه را:بلهه
ا.ت:جونگکوک اومده
هه را:کی چی هانن چییی،واححح این کوکه جلوم پدسگگگ چرا نیومدی سر بزنی به زنتت
ا.ت:اهم اهم زنش؟
هه را:مگه طلاق گرفتین هنوز زنو شوهرین
ا.ت:هوم...جونگکوک واقعا خودشه توی همین خیال بودم یه پوزخند زدم و همینو کم داشتیم کانیا گریه کنه که کرد دویدم سمت اتاقش و آروم بغلش کردم یکی از سینه هامو از لباس بیرون آوردم و بهش شیر دادم...گشنته دختر گشنگم بابات اومده نمیخوای بری پیشش(با صدای آروم)
بیو جونگکوک
رفتم سمت اتاق و میخواستم دستمو بزارم رو شونش که وقتی گفت بابات اومده دستم وسط راه موند بابای بچه من بودم
P16
هه را:بریم خونه
ا.ت:بد نیست الان بریم
هه را: نه تو بچه داری شامم از بیرون سفارش میدیم
ا.ت: بریم... رفتیم از لنا خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم لباسمو عوض کردم یه پیراهن لش سوتین نپوشیدم و نوک سینه هام
از روی لباس که زنگ در خورد وقتی درو باز کردم خشکم زد جونگکوک بود... ت، تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:اومدم ببینمت
ا.ت:الان...یه نگاه به بدنم کرد و چشش رو سینه هام قفل شد منم دستمو گرفتم جلوی سینه هام...هوی به چی نگاه میکنیی
جونگکوک:به اموالم
ا.ت:چی
جونگکوک:یادت رفته تو مال منی...اینو گفتم و بغلش کردم...نمیزاری بیام داخل
ا.ت:بیا تو هه رااااا
هه را:بلهه
ا.ت:جونگکوک اومده
هه را:کی چی هانن چییی،واححح این کوکه جلوم پدسگگگ چرا نیومدی سر بزنی به زنتت
ا.ت:اهم اهم زنش؟
هه را:مگه طلاق گرفتین هنوز زنو شوهرین
ا.ت:هوم...جونگکوک واقعا خودشه توی همین خیال بودم یه پوزخند زدم و همینو کم داشتیم کانیا گریه کنه که کرد دویدم سمت اتاقش و آروم بغلش کردم یکی از سینه هامو از لباس بیرون آوردم و بهش شیر دادم...گشنته دختر گشنگم بابات اومده نمیخوای بری پیشش(با صدای آروم)
بیو جونگکوک
رفتم سمت اتاق و میخواستم دستمو بزارم رو شونش که وقتی گفت بابات اومده دستم وسط راه موند بابای بچه من بودم
۴.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.