پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P7
ا.ت ویو
توی فکر بودم که صدای کفش اومد سرمو برگردوندم که دیدم فیلیکس توی یه کت و شلوار که خیلی کراشش شده بود اما هیچ موقع یادم نمره چشکلی با من رفتار کرد اومد بالای سر من وایساد که
فیلیکس:خب
سرمو به طرفش برگردوندم
ا.ت:خب
فیلیکس:کجا میریم
ا.ت:یکم وایسا
از پشت فیلیکس صدایی اومد برگشتم به طرفش که
ا.ت:واووو خوشتیپ شدی
کوک که با جدیت منو داشت نگاه میکرد گفتم
ا.ت:ناراحت نباش دیگه
کوک:چی چیو ناراحت نباشم تمام زندگیمو به باد دادی
ا.ت:من فقط نمیخواستم خلاف بکنی
جلو تر از هرو راه افتادم اونا پشت سر من رفتم به طرف یکی از ماشینم منتظر موندم تا اونا بیان
فیلیکس رفت جلو نشست منو و کوک پشت نشستیم هر از گاهی به کوک نگاه میکردم اما اون اصلا منو نگاه نمیکرد
بعد چند دقیقه رسیدیم عمارت تهیونگ
دیدم تهیونگ توی حیاط بادو رفتم از پشت بغلش کردم اون گفت
ته:ا.ت
ا.ت:از کجا فهمیدی منم
ته:از عطرت
ته:عطر منو از کجا میدونی
ته:چیزه
که دیدم فیلیکس و کوک هم اومدن پیش ما
کوک:سلام
ته:اوو کوک سلام
همو بغل کردن و بعد فیلیکس رو دید که گفت
ته:ایشون
ا.ت:فیلیکس راننده شخصیم و ایشون تهیونگ مای بست فرند یونو
با هم دست دادم که عمو و زن عمو اومدن زود کوک رو بغل کردن و به کوک گفتن
عمو و زنمو:کی اینکارو کرد
کوک به من یه نگاه انداخت چشامو بستم منتظر این بودم که بگه ا.ت اما گفت
کوک:یکی از رقیبام بود
چشامو باز کردم که با تعجب نگاش کردم اونم بدون توجه به من همراه با عمو و زنمو و ته و فیلیکس داخل رفت
فقط من موندم و تنهایی
Chapter two P7
ا.ت ویو
توی فکر بودم که صدای کفش اومد سرمو برگردوندم که دیدم فیلیکس توی یه کت و شلوار که خیلی کراشش شده بود اما هیچ موقع یادم نمره چشکلی با من رفتار کرد اومد بالای سر من وایساد که
فیلیکس:خب
سرمو به طرفش برگردوندم
ا.ت:خب
فیلیکس:کجا میریم
ا.ت:یکم وایسا
از پشت فیلیکس صدایی اومد برگشتم به طرفش که
ا.ت:واووو خوشتیپ شدی
کوک که با جدیت منو داشت نگاه میکرد گفتم
ا.ت:ناراحت نباش دیگه
کوک:چی چیو ناراحت نباشم تمام زندگیمو به باد دادی
ا.ت:من فقط نمیخواستم خلاف بکنی
جلو تر از هرو راه افتادم اونا پشت سر من رفتم به طرف یکی از ماشینم منتظر موندم تا اونا بیان
فیلیکس رفت جلو نشست منو و کوک پشت نشستیم هر از گاهی به کوک نگاه میکردم اما اون اصلا منو نگاه نمیکرد
بعد چند دقیقه رسیدیم عمارت تهیونگ
دیدم تهیونگ توی حیاط بادو رفتم از پشت بغلش کردم اون گفت
ته:ا.ت
ا.ت:از کجا فهمیدی منم
ته:از عطرت
ته:عطر منو از کجا میدونی
ته:چیزه
که دیدم فیلیکس و کوک هم اومدن پیش ما
کوک:سلام
ته:اوو کوک سلام
همو بغل کردن و بعد فیلیکس رو دید که گفت
ته:ایشون
ا.ت:فیلیکس راننده شخصیم و ایشون تهیونگ مای بست فرند یونو
با هم دست دادم که عمو و زن عمو اومدن زود کوک رو بغل کردن و به کوک گفتن
عمو و زنمو:کی اینکارو کرد
کوک به من یه نگاه انداخت چشامو بستم منتظر این بودم که بگه ا.ت اما گفت
کوک:یکی از رقیبام بود
چشامو باز کردم که با تعجب نگاش کردم اونم بدون توجه به من همراه با عمو و زنمو و ته و فیلیکس داخل رفت
فقط من موندم و تنهایی
۱۳.۱k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.