تکپارتی از کوک
دوباره بوی سیگار درسته من ا/ت هستم 20 سالمه
امروز هم مثل روز های دیگه اومدم بار تا شاید بتونم نصفی از درد هامو فراموش کنم
فلش بک
ا/ت بدو بیا عزیزم
ا/ت: باشه مامانی 😁
ببینم چی تو دستته شیطونم بلا
ا/ت : هیچی
ببینم
ا/ت : اینم یه گله تقدیم به تو مامان جونم
آخ قربونت برم ممنون
4 سال بعد
آخرین غمت باشه
اقای پارک اگه نمی تونین بچه رو به یتیم خونه بدید
اقای پارک ( بابای ا/ت) : نه بچه خودمه خودم بزرگش میکنم .
1 سال بعد
پشت در بودم هق مامانم رو از دست دادم هق چرا من الان 17 سالمه و پدرم داره ازدواج کرده
بایه خانمی که میدونم یه هرزه بیش تر نیس
اون همش منو میزنه و بهم سخت میگیره من غذای اضافی دختراش رو می خورم مثل همیشه کارای خونه رو انجام میدادم که
مادر ناتنی : ا/ت تن لشت رو بیار اینجا
رفتم پیشش شون
مادر : خب من تو قمار باختم و تو رو فروختم لباسات رو جمع کن و آماده شو
پایان فلش بک
آقا اون خیلی مهربون بود اون منو مثل بچه ی خودش بزرگ کرد ولی وقتی 19 سالم شد فوت کرد
و من الان یه مافیا بزرگ شدم یه مافیایی که همه با شنیدن اسمش ترس تو بدنشون جمع میشه
سیگار می کشیدم که
یه پسر هات و جذاب وارد شد
پسره : هوی خوشگله نظرت چیه قمار کنیم ؟
هه می دونی من کیم ؟
پسره : یس لیدی می دونم کیم ا/ت 20 ساله
خوب درباره من میدونی ولی اینم میدونی که تحقیق کردن درباره یه مافیای دیگه جرمه ؟ولی اوک باهات قمار می کنم شرط چیه ؟
پسره : اینکه اگه من بردم تو بردی من میشی اگه تو بردی من 100 وون بهت میدم
باشه حالا تو که منو می شناسی تو بهم بگو اسمت چیه ؟
پسره : جئون جانک کوک
اوک شروع می کنیم
چند دقیقه بعد
شت باختم الان چه غلطی کنم
کوک : حالا باید شرط رو عملی کنیم یه لباس خدمتکار براش بیارین
رفتم تا لباس رو بپوشم پسره منحرف خیلی باز بود
5 سال بعد
اول برده کوک شدم و در حد مرگ از متنفر بودم ولی الان هر جفت مون عاشق هم شدیم و با هم ازدواج کردیم و صاحب 2 دختر کوچولو و بانمک شدیم.
پایان می دوم چرت شد ولی به بزرگی خودتون ببخشید
امروز هم مثل روز های دیگه اومدم بار تا شاید بتونم نصفی از درد هامو فراموش کنم
فلش بک
ا/ت بدو بیا عزیزم
ا/ت: باشه مامانی 😁
ببینم چی تو دستته شیطونم بلا
ا/ت : هیچی
ببینم
ا/ت : اینم یه گله تقدیم به تو مامان جونم
آخ قربونت برم ممنون
4 سال بعد
آخرین غمت باشه
اقای پارک اگه نمی تونین بچه رو به یتیم خونه بدید
اقای پارک ( بابای ا/ت) : نه بچه خودمه خودم بزرگش میکنم .
1 سال بعد
پشت در بودم هق مامانم رو از دست دادم هق چرا من الان 17 سالمه و پدرم داره ازدواج کرده
بایه خانمی که میدونم یه هرزه بیش تر نیس
اون همش منو میزنه و بهم سخت میگیره من غذای اضافی دختراش رو می خورم مثل همیشه کارای خونه رو انجام میدادم که
مادر ناتنی : ا/ت تن لشت رو بیار اینجا
رفتم پیشش شون
مادر : خب من تو قمار باختم و تو رو فروختم لباسات رو جمع کن و آماده شو
پایان فلش بک
آقا اون خیلی مهربون بود اون منو مثل بچه ی خودش بزرگ کرد ولی وقتی 19 سالم شد فوت کرد
و من الان یه مافیا بزرگ شدم یه مافیایی که همه با شنیدن اسمش ترس تو بدنشون جمع میشه
سیگار می کشیدم که
یه پسر هات و جذاب وارد شد
پسره : هوی خوشگله نظرت چیه قمار کنیم ؟
هه می دونی من کیم ؟
پسره : یس لیدی می دونم کیم ا/ت 20 ساله
خوب درباره من میدونی ولی اینم میدونی که تحقیق کردن درباره یه مافیای دیگه جرمه ؟ولی اوک باهات قمار می کنم شرط چیه ؟
پسره : اینکه اگه من بردم تو بردی من میشی اگه تو بردی من 100 وون بهت میدم
باشه حالا تو که منو می شناسی تو بهم بگو اسمت چیه ؟
پسره : جئون جانک کوک
اوک شروع می کنیم
چند دقیقه بعد
شت باختم الان چه غلطی کنم
کوک : حالا باید شرط رو عملی کنیم یه لباس خدمتکار براش بیارین
رفتم تا لباس رو بپوشم پسره منحرف خیلی باز بود
5 سال بعد
اول برده کوک شدم و در حد مرگ از متنفر بودم ولی الان هر جفت مون عاشق هم شدیم و با هم ازدواج کردیم و صاحب 2 دختر کوچولو و بانمک شدیم.
پایان می دوم چرت شد ولی به بزرگی خودتون ببخشید
۶۲.۶k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.