بازی شیرین پارت ۸ 💖💗 (:
+ نمیدونم چم شده بود ولی دلم میخواست گریه کنم .
رفتم تو حیاط و رو تاب نشستم و زدم زیر گریه اروم و بی صدا گریه میکردم که دست فردی رو شونم احساس کردم .
از زبان مامان جیهوپ :
وقتی اون دختر رفت جیهوپ واسمون ماجرا رو گف بعدم اون دختره لونا گفت
× عااا هوپی جونم باورم نمیشه یه حیوون تو خونه نگه داشتی .
هارو: بهتره دهنتو ببندی چون یکی باید تورو از بین سگایه تو بار که بهشون حال میدی جمع کن .😏
م/ج: الحق که دختر خودمی ، خلاصه به هارو یه چشمک زدم و رفتم دنبال دختره وارد حیاط شدم که دیدم رو تاب نشسته و گریه میکنه رفتم نزدیکش و دستمو گذاشتم رو شونش .
+ با دیدن مامان جیهوپ پاشدم و تعظیم کردم .
م/ج : بشین عزیزم .
+ نشستم مامان جیهوپم نشست .
م/ج : جیهوپ واسم همه چی رو تعریف کرد . یه فکری دارم میدونم دشمنایه جیهوپ تا الان اون اکسیر رو نابود کردن .
+ اونا اون اکسیر رو میخوان چیکار ؟
م/ج : اون اکسیر مشکل همه رو رفع میکنه واسه همین .
+ آهان خب ...
م/ج : بریم دنبال اون اکسیر اون تو جزیره ی ججوعه پس باید بریم اونجا ...
+ واقعا کمکم میکنید ؟ 😃
م/ج : معلومه دخترم 😊
+ ازش تشکر کردم و دويدم اتاقم و از خوشحالی زدم زیر گریه آخ جوون بلخره خلاص میشم .
* پرش زمانی به صبح *
* هانیل از خوشحالی و ذوق بیدار شد رفت یه دوش ۲۰ مینی گرفت و چندونشو بست و لباس مورد نظرو پوشید .( اسلاید ۲ ) یه میکاپ ساده انجام داد و موهاش و صاف کرد یه عطر زدم و رفتم طبقه ی پایین مامان هوپی بود .
م/ج : اومدی ؟
+ بله !
م/ج : بقیه هم الان میان .
_ ما اومدیم .
+ ........
ادامه دارد.....
رفتم تو حیاط و رو تاب نشستم و زدم زیر گریه اروم و بی صدا گریه میکردم که دست فردی رو شونم احساس کردم .
از زبان مامان جیهوپ :
وقتی اون دختر رفت جیهوپ واسمون ماجرا رو گف بعدم اون دختره لونا گفت
× عااا هوپی جونم باورم نمیشه یه حیوون تو خونه نگه داشتی .
هارو: بهتره دهنتو ببندی چون یکی باید تورو از بین سگایه تو بار که بهشون حال میدی جمع کن .😏
م/ج: الحق که دختر خودمی ، خلاصه به هارو یه چشمک زدم و رفتم دنبال دختره وارد حیاط شدم که دیدم رو تاب نشسته و گریه میکنه رفتم نزدیکش و دستمو گذاشتم رو شونش .
+ با دیدن مامان جیهوپ پاشدم و تعظیم کردم .
م/ج : بشین عزیزم .
+ نشستم مامان جیهوپم نشست .
م/ج : جیهوپ واسم همه چی رو تعریف کرد . یه فکری دارم میدونم دشمنایه جیهوپ تا الان اون اکسیر رو نابود کردن .
+ اونا اون اکسیر رو میخوان چیکار ؟
م/ج : اون اکسیر مشکل همه رو رفع میکنه واسه همین .
+ آهان خب ...
م/ج : بریم دنبال اون اکسیر اون تو جزیره ی ججوعه پس باید بریم اونجا ...
+ واقعا کمکم میکنید ؟ 😃
م/ج : معلومه دخترم 😊
+ ازش تشکر کردم و دويدم اتاقم و از خوشحالی زدم زیر گریه آخ جوون بلخره خلاص میشم .
* پرش زمانی به صبح *
* هانیل از خوشحالی و ذوق بیدار شد رفت یه دوش ۲۰ مینی گرفت و چندونشو بست و لباس مورد نظرو پوشید .( اسلاید ۲ ) یه میکاپ ساده انجام داد و موهاش و صاف کرد یه عطر زدم و رفتم طبقه ی پایین مامان هوپی بود .
م/ج : اومدی ؟
+ بله !
م/ج : بقیه هم الان میان .
_ ما اومدیم .
+ ........
ادامه دارد.....
۶.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.