پارت چهارم
خیلی عصبی بودم ولی مجبورم اگه حرف پدرم رو قبول نکنم بدبخت میشم با لبخند فیک سینی شیرینی رو برداشتم و رفتم داخل سالن شیرینی رو گذاشتم روی میز و رفتم
دیوید :دخترم پسرم بهتره که برید و با هم صحبت کنید
لرا :بله پدر
رابرت :چشم آقای کلمین
رفتیم داخل اتاق
لرا :چرا اومدی خواستگاری من ها مگه خودت دوست دختر نداری چرا مانع پدرت نشدی
رابرت :چون مجبور بودم اگه با پدرم مخالفت می کردم هزار تا بلا سرم میمود
برا :باشه ولی بزار این قوانین رو بهت بگم برام مهم نیست با کی میگردی دوست دختر داری یا نداری فقط اینو بدون من تو بیمارستان کار می کنم خرجیم رو هم خودم میدم فهمیدی
رابرت :خیلی خوب پس بزار منم قوانین خودم رو بگم
اول تو کارام دخالت نکن دوم با دوس دخترم کل کل نکن سوم بهم دورغ نگو رواعصابم رو هم را نرو
لرا :باشه آقای قانون مدار
رابرت :همین الان بهت گفتم نرو رو اعصابم
لرا :دیگه کافیه بریم بیرون
رابرت: اوکی
اسلاید دوم لباس لرا
اسلاید سوم قیافه لرا
دیوید :دخترم پسرم بهتره که برید و با هم صحبت کنید
لرا :بله پدر
رابرت :چشم آقای کلمین
رفتیم داخل اتاق
لرا :چرا اومدی خواستگاری من ها مگه خودت دوست دختر نداری چرا مانع پدرت نشدی
رابرت :چون مجبور بودم اگه با پدرم مخالفت می کردم هزار تا بلا سرم میمود
برا :باشه ولی بزار این قوانین رو بهت بگم برام مهم نیست با کی میگردی دوست دختر داری یا نداری فقط اینو بدون من تو بیمارستان کار می کنم خرجیم رو هم خودم میدم فهمیدی
رابرت :خیلی خوب پس بزار منم قوانین خودم رو بگم
اول تو کارام دخالت نکن دوم با دوس دخترم کل کل نکن سوم بهم دورغ نگو رواعصابم رو هم را نرو
لرا :باشه آقای قانون مدار
رابرت :همین الان بهت گفتم نرو رو اعصابم
لرا :دیگه کافیه بریم بیرون
رابرت: اوکی
اسلاید دوم لباس لرا
اسلاید سوم قیافه لرا
۲۴۴
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.