ویو جیا
ویو جیا
وقتی ب من رسید
معلم: خب معرفی کن خودتوو
جیا: من جونگ جیان هستم و
معلم: کدوم از والدینت بات امدن
جیان: خب من
سرمو اوردم پایین
جیان: سر پرستم کار داشت
معلم ویو
مدیر بم.فته بود یکی از بچه ها دوتا سر پرست داره فک کنم این همونه و یکمم حس تنهاییمیکرد
ویو جیا
معلم: خب صد درصد کار داشتن میتونی ازشون بمون بگی
سرمو اوردم بالا با خوش حالی گفتم
جیا: خب یکیشوننن همیشه اخممیکنه ولی بم یاد میده از خودم دفاع کنم و کارایی مثل کشتن( دوستان ات بچسو نمیدونه نباید هر چییزیو بگه تهیونگو گف )
بد دومیی خیلی قدرت مند و برام مثل قهرماناس بم یاد داره چطوری کلاه برداری کنم ( ذوق
مود والدیت بچه ها و معلم: (واده فاکک)
معلم: اهوم خب ممنونم بعدی
اون روز یکم حس تنهایی داشتم ولی خب حرف زدن راجب تهکوک برام شیرین بودد
حتی روز اولی نقاشیم کشیدیم من خودمو بین تهکوک کشیدمو پشتشم خونمونو که تو برا همیشه زندگی کنیم چند تا قلب تو اسمون
مرگرو دستم گرفتمو منتظر بودم بشون نشون بدممم
وقتی زنگ خورد با تمام سرعت
بسمت راننده رفتمم
جیا: سلااااااممم
راننده: چطوری فسقلی
جیا: عالیم ببین چی کشیدم
نقاشیو بش نشون دادم
راننده: افرییننن چه کردی
حیا: منتظر چی زود بریم خونه ب تهیونگ و جونگ کوک نشون بدم بدووو
راننده: باشه کوچولو
وقتی رسیدیم از شانسم خونه بودن
ولی تهیونگ تو گوشی بودو
جونگ کوک با گوشی حرف میزد
وقتی ب من رسید
معلم: خب معرفی کن خودتوو
جیا: من جونگ جیان هستم و
معلم: کدوم از والدینت بات امدن
جیان: خب من
سرمو اوردم پایین
جیان: سر پرستم کار داشت
معلم ویو
مدیر بم.فته بود یکی از بچه ها دوتا سر پرست داره فک کنم این همونه و یکمم حس تنهاییمیکرد
ویو جیا
معلم: خب صد درصد کار داشتن میتونی ازشون بمون بگی
سرمو اوردم بالا با خوش حالی گفتم
جیا: خب یکیشوننن همیشه اخممیکنه ولی بم یاد میده از خودم دفاع کنم و کارایی مثل کشتن( دوستان ات بچسو نمیدونه نباید هر چییزیو بگه تهیونگو گف )
بد دومیی خیلی قدرت مند و برام مثل قهرماناس بم یاد داره چطوری کلاه برداری کنم ( ذوق
مود والدیت بچه ها و معلم: (واده فاکک)
معلم: اهوم خب ممنونم بعدی
اون روز یکم حس تنهایی داشتم ولی خب حرف زدن راجب تهکوک برام شیرین بودد
حتی روز اولی نقاشیم کشیدیم من خودمو بین تهکوک کشیدمو پشتشم خونمونو که تو برا همیشه زندگی کنیم چند تا قلب تو اسمون
مرگرو دستم گرفتمو منتظر بودم بشون نشون بدممم
وقتی زنگ خورد با تمام سرعت
بسمت راننده رفتمم
جیا: سلااااااممم
راننده: چطوری فسقلی
جیا: عالیم ببین چی کشیدم
نقاشیو بش نشون دادم
راننده: افرییننن چه کردی
حیا: منتظر چی زود بریم خونه ب تهیونگ و جونگ کوک نشون بدم بدووو
راننده: باشه کوچولو
وقتی رسیدیم از شانسم خونه بودن
ولی تهیونگ تو گوشی بودو
جونگ کوک با گوشی حرف میزد
۱۱.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.