مافیای خشن من
ᏢᎯᏒᎿ⁵
تو راه بودم که تو کیفمو گشتم دیدم گوشیم نیست دوباره رفتم تو شرکت در اتاقو باز کردم دیدم رئییس داره گوشیمو چک میکنه(هکر فوق العاده ایه)
از پشت هولش دادم و گوشیم افتاد پایین خواستم وردارم که با پاش گوشیو هول داد اون ور و خودش برداشت
ا.ت:چیکار داری با گوشیمم؟رمزشو ازکجا میدونی؟؟(داد)
_هه مثل اینکه منو نمیشناسی(عصبی)
با قدم هایی که که به سمتم برمیداشت میرفتم عقب و با دیوار برخوردم اومد نزدیک ترم خواستم هولش بدم اما دوتا دستامو محکم گرفت بالا سرم و تو چشمام زل میزد
اون لحظه انگار قلبم میخواست بزنه بیرون
_جرعتشو داری یبار دیگه سرم داد بزن
میکشمت(زمزمه)
با ترس و لرز نگاهش میکردم که نمیدونم این جرعت از ناکجااباد اومد و یه سیلی زدم بهش(چه غلطاااااااااا🔪)
موهامو با دستاش گرفت و منو کشون کشون برد تو ماشینش و در رو قفل کرد و ماشین رو روشن کرد و رفتیم نمیدونم کجا....
رسیدیم که عمارت خیلی بزرگی دیدم حتما مال خودش بود
منو برد تو یه اتاق با تم کاملا مشکی با وسایلای شکنجه
منو چسبوند به دیوار و رو گردنم مارکای وحشتناکی میزد و بعدش کمربند اورد و بعدشم شروع کرد به زدنم
من با دستام سرمو گرفته بودم تا به سرم اسیب نزنه ولی خب چه فایده بدنم کبود میشد
انقدر جیغ میزدم که دیگه صدام گرفته بود و دیگه سیاهی مطلق!(خشنههههه خیلی🥲🛹)
صبح با صدای یکی بلند شدم دیدم رئییسه
_پاشو باید بریم شرکت
ا.ت:نمیامم(داد)
_بازم دلت تنبیه میخوادد؟؟
ا.ت:.......
_پاشو
بلند شدم رفتم دستشویی دیدم گردنم کبوده و دست و پاهامم به شدت کبوده صورتمو شستم اومدم بیرون لباسامو رو تخت گذاشته بود یه شلوار مام استایل ابی بود و کانوا نخی سفید و یه بوت مشکی
تا میتونست بدنمو از کبودیا گرفت ولی گردنم همچنان معلوم منم اهمیتی ندادم
انقدر بدنم درد میکرد که گریم گرفت
در باز شد یه خانم میانسال اومد تو
اجوما:وایی خدای من بازم دختر اورده خونه زده
ا.ت:......
اجوما:دخترمم...خوبی؟
ا.ت:ن..خیر
اجوما:الهی من فدات شم دیگه با ارباب خشن برخورد نکن اون حوصله نداره
ا.ت:تقصیر خودش بودد(گریه)
اجوما:بازم تو ندید بگیر....گریه نکن دختر خوشگلم
ا.ت:نمی..تونم
اجوما داشت باهام حرف میزد که رئییس اومد تو و به اجوما گفت بره بیرون اومد سمتمو دستمو محکم گرفت و کشید تا باهاش برم
ا.ت:اااااااای دستمم
_چقدر لوسی توو
ا.ت:من لوسمم؟؟ دستم به خاطر تو اینطوری شده یادت رفته
_من دوست دارم هرکاری باهات بکنم فهمیدی؟؟؟(داد)
دوباره دستمو گرفت منو از اتاق برد بیرون و سریع از پله ها منو پایین اورد و منو سوار ماشین کرد
رفتیم شرکت پیاده شدیم و رفتیم داخل
و بعداز چندقیقه رفتیم سر جلسه من بغل صندلی رئییس نشستم و به حرفاشون گوش میدادم
بعد یه اقا اومد داخل که معلوم بود با رئییس رفیقه اومد نشست بغل رئییس
"سلامم..همونطور که همتون منو میشناسین من دوست اقای کیم هستم و اسمم پارک جیمین هست
همه گفتن خوشبختم و اینجورچیزا
داشتن حرف میزدن که رئییس در گوشم گفت برم قهوه بیارم پاشدم رفتم قهوه بیارم انقدر دستم درد میکرد که به زور سینی رو نگه میداشتم گذاشتم رو میز قهوه هارو بهشون دادم و خودم نشستم
داشتم بهشون نگاه میکردم که نگاهم خورد به جیمین که دیدم به گردنم نگاه میکنه بعدشم نگاهش رفت سمت دستام
موهامو باز کردم و گذاشتم سمت کبودیام و دستامو زیر میز مخفی کردم
و...........
~~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~
یاااا دستام شیکستتتتتت🥲🥲🥲🥲
شراییییط پارت بعد:
¹⁵ لایک~
من همیشه درهمین حد میگم حمایت کنید:)
تو راه بودم که تو کیفمو گشتم دیدم گوشیم نیست دوباره رفتم تو شرکت در اتاقو باز کردم دیدم رئییس داره گوشیمو چک میکنه(هکر فوق العاده ایه)
از پشت هولش دادم و گوشیم افتاد پایین خواستم وردارم که با پاش گوشیو هول داد اون ور و خودش برداشت
ا.ت:چیکار داری با گوشیمم؟رمزشو ازکجا میدونی؟؟(داد)
_هه مثل اینکه منو نمیشناسی(عصبی)
با قدم هایی که که به سمتم برمیداشت میرفتم عقب و با دیوار برخوردم اومد نزدیک ترم خواستم هولش بدم اما دوتا دستامو محکم گرفت بالا سرم و تو چشمام زل میزد
اون لحظه انگار قلبم میخواست بزنه بیرون
_جرعتشو داری یبار دیگه سرم داد بزن
میکشمت(زمزمه)
با ترس و لرز نگاهش میکردم که نمیدونم این جرعت از ناکجااباد اومد و یه سیلی زدم بهش(چه غلطاااااااااا🔪)
موهامو با دستاش گرفت و منو کشون کشون برد تو ماشینش و در رو قفل کرد و ماشین رو روشن کرد و رفتیم نمیدونم کجا....
رسیدیم که عمارت خیلی بزرگی دیدم حتما مال خودش بود
منو برد تو یه اتاق با تم کاملا مشکی با وسایلای شکنجه
منو چسبوند به دیوار و رو گردنم مارکای وحشتناکی میزد و بعدش کمربند اورد و بعدشم شروع کرد به زدنم
من با دستام سرمو گرفته بودم تا به سرم اسیب نزنه ولی خب چه فایده بدنم کبود میشد
انقدر جیغ میزدم که دیگه صدام گرفته بود و دیگه سیاهی مطلق!(خشنههههه خیلی🥲🛹)
صبح با صدای یکی بلند شدم دیدم رئییسه
_پاشو باید بریم شرکت
ا.ت:نمیامم(داد)
_بازم دلت تنبیه میخوادد؟؟
ا.ت:.......
_پاشو
بلند شدم رفتم دستشویی دیدم گردنم کبوده و دست و پاهامم به شدت کبوده صورتمو شستم اومدم بیرون لباسامو رو تخت گذاشته بود یه شلوار مام استایل ابی بود و کانوا نخی سفید و یه بوت مشکی
تا میتونست بدنمو از کبودیا گرفت ولی گردنم همچنان معلوم منم اهمیتی ندادم
انقدر بدنم درد میکرد که گریم گرفت
در باز شد یه خانم میانسال اومد تو
اجوما:وایی خدای من بازم دختر اورده خونه زده
ا.ت:......
اجوما:دخترمم...خوبی؟
ا.ت:ن..خیر
اجوما:الهی من فدات شم دیگه با ارباب خشن برخورد نکن اون حوصله نداره
ا.ت:تقصیر خودش بودد(گریه)
اجوما:بازم تو ندید بگیر....گریه نکن دختر خوشگلم
ا.ت:نمی..تونم
اجوما داشت باهام حرف میزد که رئییس اومد تو و به اجوما گفت بره بیرون اومد سمتمو دستمو محکم گرفت و کشید تا باهاش برم
ا.ت:اااااااای دستمم
_چقدر لوسی توو
ا.ت:من لوسمم؟؟ دستم به خاطر تو اینطوری شده یادت رفته
_من دوست دارم هرکاری باهات بکنم فهمیدی؟؟؟(داد)
دوباره دستمو گرفت منو از اتاق برد بیرون و سریع از پله ها منو پایین اورد و منو سوار ماشین کرد
رفتیم شرکت پیاده شدیم و رفتیم داخل
و بعداز چندقیقه رفتیم سر جلسه من بغل صندلی رئییس نشستم و به حرفاشون گوش میدادم
بعد یه اقا اومد داخل که معلوم بود با رئییس رفیقه اومد نشست بغل رئییس
"سلامم..همونطور که همتون منو میشناسین من دوست اقای کیم هستم و اسمم پارک جیمین هست
همه گفتن خوشبختم و اینجورچیزا
داشتن حرف میزدن که رئییس در گوشم گفت برم قهوه بیارم پاشدم رفتم قهوه بیارم انقدر دستم درد میکرد که به زور سینی رو نگه میداشتم گذاشتم رو میز قهوه هارو بهشون دادم و خودم نشستم
داشتم بهشون نگاه میکردم که نگاهم خورد به جیمین که دیدم به گردنم نگاه میکنه بعدشم نگاهش رفت سمت دستام
موهامو باز کردم و گذاشتم سمت کبودیام و دستامو زیر میز مخفی کردم
و...........
~~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~
یاااا دستام شیکستتتتتت🥲🥲🥲🥲
شراییییط پارت بعد:
¹⁵ لایک~
من همیشه درهمین حد میگم حمایت کنید:)
۷.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.