وانشات (وقتی اکسته و .........) پارت ۱
#وانشات
#هیونجین
دو ماهی شده بود که از هیونجین جدا شده بودی.
دلیلش رو نمیدونستی که چرا یک دفعه ای ازت خواست جدا بشین حتی نمیفهمیدی که چرا اینقدر باهات سرد رفتار میکرد فقط میتونستی حدس بزنی که(ازم خسته شده بود) این تنها چیزی بود که احتمال میدادی.
دو ماه گذشته بود و به شدت افسرده شده بودی البته تا اینکه تصمیم گرفتی هیونجین رو فراموش کنی البته که خیلی سخت یا بهتر بگم (غیر ممکن بود) ولی بازم چاره ای نداشتی چون اون دیگه دوستت نداشت.
یونا و یجی که از صمیمی ترین دوستات بودن، از حال بدت باخبر شده بودن و به همین خاطر هم ازت خواستن باهاشون به پارتی بری، اولش قبول نکردی اما با اصرار های زیادی که از طرف یونا شنیدی نتونستی نه بگی و قبول کردی.
به ساعت نگاه کردی ۸ عصر رو نشون میداد و شماها قرار بود ساعت ۹ اونجا باشید و تو هنوز هیچ کاری نکرده بودی و روی تخت مثل مرده ها به سقف خیره شدی.
بعد از چند دقیقه تکونی به خودت دادی و از روی تخت بلند شدی و به سمت حمام رفتی تا بلکه با دوش آب گرم یکم از خودت پذیرایی کنی....بعد از ۱۰ دقیقه به سمت کمد لباسات رفتی و یکی از باز ترین لباسات رو که هیچ وقت هیونجین اجازه نمیداد بپوشی رو برداشتی و تنت کردی........ آرایش معمولی و سبکی کردی و زیاد برای آرایش کردن به خودت زحمت ندادی و بعد از یک نگاه به خودت توی آینه به سمت حال پذیرایی خونت رفتی تا بلکه منتظر اون دوتا بمونی.
.
.
.
علامت یجی ×
علامت یونا ÷
× وای دختر اینجا خیلی شلوغه
بوی الکل داشت دیوونت میکرد..... خیلی وقت بود که به یک همچین جاهایی نیومده بودی
÷ خیله خوب بیاید بریم اونجا بشینیم
یونا گفت و تو و یجی رو به سمت بار اون طرف دعوت کرد....
× خوب چی میخوری ا.ت ؟
خیلی وقت بود که مست نکرده بودی اما الان واقعاً دلت میخواست یکم ذهنت رو خالی بکنی و از این جنگل به وجود اومده توی ذهنت خلاص بشی به همین خاطر هم یک نوشیدنی الکلی با درصد بالا سفارش دادی.
.
نیم ساعتی گذشته بود و تو به شدت مست کرده بودی و کارات دست خودت نبودن.
یونا و یجی هم همین وضعیت رو داشتن و مست بودن اما نه به اندازه ی تو.....
یک نگاه به یونا کردی که خوابش برده بود و به یجی هم تک نگاهی انداختی که داشت هنوز هم الکل می خورد و خلاصه که هیچ کدوم حواسشون به تو نبود.....
از جات بلند شدی و به سمت جمعیتی که در حال رقصیدن بودن رفتی..... صدای آهنگ به شدت زیاد بود و نور پردازیش هم چشم هر آدمی رو میتونست کور بکنه ولی تو که مست بودی دیگه چیزی حالیت نبود..... به سمت جمعیت رفتی و داشتی مثل دیوونه ها میرقصیدی و با پسرایی که دورت جمع شده بودن و باهات لاس میزدم میخندیدی و باهاشون میرقصیدی که یک دفعه.........
#هیونجین
دو ماهی شده بود که از هیونجین جدا شده بودی.
دلیلش رو نمیدونستی که چرا یک دفعه ای ازت خواست جدا بشین حتی نمیفهمیدی که چرا اینقدر باهات سرد رفتار میکرد فقط میتونستی حدس بزنی که(ازم خسته شده بود) این تنها چیزی بود که احتمال میدادی.
دو ماه گذشته بود و به شدت افسرده شده بودی البته تا اینکه تصمیم گرفتی هیونجین رو فراموش کنی البته که خیلی سخت یا بهتر بگم (غیر ممکن بود) ولی بازم چاره ای نداشتی چون اون دیگه دوستت نداشت.
یونا و یجی که از صمیمی ترین دوستات بودن، از حال بدت باخبر شده بودن و به همین خاطر هم ازت خواستن باهاشون به پارتی بری، اولش قبول نکردی اما با اصرار های زیادی که از طرف یونا شنیدی نتونستی نه بگی و قبول کردی.
به ساعت نگاه کردی ۸ عصر رو نشون میداد و شماها قرار بود ساعت ۹ اونجا باشید و تو هنوز هیچ کاری نکرده بودی و روی تخت مثل مرده ها به سقف خیره شدی.
بعد از چند دقیقه تکونی به خودت دادی و از روی تخت بلند شدی و به سمت حمام رفتی تا بلکه با دوش آب گرم یکم از خودت پذیرایی کنی....بعد از ۱۰ دقیقه به سمت کمد لباسات رفتی و یکی از باز ترین لباسات رو که هیچ وقت هیونجین اجازه نمیداد بپوشی رو برداشتی و تنت کردی........ آرایش معمولی و سبکی کردی و زیاد برای آرایش کردن به خودت زحمت ندادی و بعد از یک نگاه به خودت توی آینه به سمت حال پذیرایی خونت رفتی تا بلکه منتظر اون دوتا بمونی.
.
.
.
علامت یجی ×
علامت یونا ÷
× وای دختر اینجا خیلی شلوغه
بوی الکل داشت دیوونت میکرد..... خیلی وقت بود که به یک همچین جاهایی نیومده بودی
÷ خیله خوب بیاید بریم اونجا بشینیم
یونا گفت و تو و یجی رو به سمت بار اون طرف دعوت کرد....
× خوب چی میخوری ا.ت ؟
خیلی وقت بود که مست نکرده بودی اما الان واقعاً دلت میخواست یکم ذهنت رو خالی بکنی و از این جنگل به وجود اومده توی ذهنت خلاص بشی به همین خاطر هم یک نوشیدنی الکلی با درصد بالا سفارش دادی.
.
نیم ساعتی گذشته بود و تو به شدت مست کرده بودی و کارات دست خودت نبودن.
یونا و یجی هم همین وضعیت رو داشتن و مست بودن اما نه به اندازه ی تو.....
یک نگاه به یونا کردی که خوابش برده بود و به یجی هم تک نگاهی انداختی که داشت هنوز هم الکل می خورد و خلاصه که هیچ کدوم حواسشون به تو نبود.....
از جات بلند شدی و به سمت جمعیتی که در حال رقصیدن بودن رفتی..... صدای آهنگ به شدت زیاد بود و نور پردازیش هم چشم هر آدمی رو میتونست کور بکنه ولی تو که مست بودی دیگه چیزی حالیت نبود..... به سمت جمعیت رفتی و داشتی مثل دیوونه ها میرقصیدی و با پسرایی که دورت جمع شده بودن و باهات لاس میزدم میخندیدی و باهاشون میرقصیدی که یک دفعه.........
۱۹.۲k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.