قاتل قلبم پارت10
قاتل قلبم پارت10
فردا صبح داخل حیاط مدرسه:
دامیان رفت پیش انیا
دامیان:انیا میشه یه چیزی بگم؟
انیا:بگو
دامیان:میشه امروز...
تا خواست بگه زنگ خورد
"بدبخت "
دامیان:ام ولش بعد بهت میگم
انیا:باشه
بعد مدرسه:
دامیان :انیا یه لحظه وایسا
انیا:بله
دامیان:میشه امروز تو کافه کنار مدرسه ببینمت؟
انیا:ام این مثل یه قرار نیست؟
دامیان سرخ شد:نمیدونم
انیا:باشه قبوله ساعت 5 خوبه؟
دامیان:واقعا ام یعنی اره خوبه
انیا:باشه پس فعلا بای بای
خونه:
انیا:بابا مامان انیا امروز میخواد بره کافه
لوید:با کی؟
انیا:دامیان
لوید:چی!!"قهوه از دهنش ریخت بیرون"
انیا:آره من اعتماد دامیانو به دست اورده
لوید:پس یعنی آخرای ماموریته؟
انیا:آره "ناراحته بچم"
ذهن لوید:پس منم از دور حواسم بهش هست
ساعت پنج بیرون کافه:
................
فردا صبح داخل حیاط مدرسه:
دامیان رفت پیش انیا
دامیان:انیا میشه یه چیزی بگم؟
انیا:بگو
دامیان:میشه امروز...
تا خواست بگه زنگ خورد
"بدبخت "
دامیان:ام ولش بعد بهت میگم
انیا:باشه
بعد مدرسه:
دامیان :انیا یه لحظه وایسا
انیا:بله
دامیان:میشه امروز تو کافه کنار مدرسه ببینمت؟
انیا:ام این مثل یه قرار نیست؟
دامیان سرخ شد:نمیدونم
انیا:باشه قبوله ساعت 5 خوبه؟
دامیان:واقعا ام یعنی اره خوبه
انیا:باشه پس فعلا بای بای
خونه:
انیا:بابا مامان انیا امروز میخواد بره کافه
لوید:با کی؟
انیا:دامیان
لوید:چی!!"قهوه از دهنش ریخت بیرون"
انیا:آره من اعتماد دامیانو به دست اورده
لوید:پس یعنی آخرای ماموریته؟
انیا:آره "ناراحته بچم"
ذهن لوید:پس منم از دور حواسم بهش هست
ساعت پنج بیرون کافه:
................
۲.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.