دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد
دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان منست نامه تو خط امان منست
ای نگهت خواستگه آفتاب بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما کی و کجا وعده دیدار ما
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان منست نامه تو خط امان منست
ای نگهت خواستگه آفتاب بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما کی و کجا وعده دیدار ما
۲.۴k
۱۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.