فیک اجبار
فیک اجبار
پارت : ⁶
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پاهام شل شد و افتادم زمین و بغضم ترکید و گریه کردم و رفتم خودم رو روی مبل انداختم و همینجوری گریه میکردم تا خوابم برد
(پرش به صبح روز بعد)
بیدار شدم و سریع به اتاق نایون حرکت کردم اما نبود رفتم توی اتاق خودم و تهیونگ،تهیونگ هم نبود پس رفتم پیش جیهوپ رفتم سمت ماشین و حرکت کردم به خونه ی جیهوپ حرکت کردم رسیدم و زنگ در رو زدم
جیهوپ: ات؟...خوبی؟...اینجا چیکار میکنی؟
ات : نایون پیش توعه؟
جیهوپ: نه...مگه پیداش نمیکنی؟
ات : تهیونگ نمیدونم کجا بردتش...
جیهوپ: شاید پیش میونگ هست
ات : یدونه شماره ازش دارم
جیهوپ: خوب زنگ بزن
بهش زنگ زدم و جواب داد
میونگ : الو...سلام بفرمایید
ات : سلام میونگ منم ات
میونگ : او ات سلام...انتظار نداشتم زنگ بزنی
ات : میونگ نایون اونجاست
میونگ: آره اینجاست
ات : میشه بیام ببینمش
میونگ: آره حتما
ات : مرسی میونگ
میونگ: میبینمت خدافظ
ات : خدافظ
(غط تماس)
جیهوپ : ات...منم باهات میام
ات : باشه بیا بریم
میونگ آدرس رو فرستاد و با جیهوپ حرکت کردیم به سمت اونجا در زدیم و در رو باز کرد
میونگ : ات سلام
ات : سلام نایون کجاست
میونگ : نایون بیا
نایون : مامانیییی(پرید بغل ات) سلام عمو جیهوپ
جیهوپ : سلام نایون
ات : وای خدا مامانیی دلم تنگ شده بود برات
نایون : منم دلم تنگ شده بود
میونگ : خوب نمیایی تو؟
ات: نه مرسی
میونگ: باشه خدافظ جیهوپ و ات خدافظ نایون
ات و جیهوپ: خدافظ
جیهوپ : ات بیاید چند روزی خونه ی من بمونید
ات : واقعا؟
جیهوپ: آره
ات : اگه زحمتی نیست باشه
جیهوپ : اوک
رفتیم وسایل هامون رو از خونه اوردیم و رفتیم خونه ی جیهوپ
ات : جیهوپ ممنونم
جیهوپ : کاری نکردم که الان میرم یک غذا درست میکنم و میام شام بخوریم
ات : کمک میخوای؟
جیهوپ: نه تو برو استراحت کن
ات : مرسی
واقعا خسته بودم یکم خوابیدم بعد که بیدار شدم رفتیم و شام خوردیم بعدش رفتم بخوابم
(پرش به صبح روز بعد)
رفتم توی سالن نشستم که زنگ در به صدا در آمد......
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت🌟🤍
پارت : ⁶
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پاهام شل شد و افتادم زمین و بغضم ترکید و گریه کردم و رفتم خودم رو روی مبل انداختم و همینجوری گریه میکردم تا خوابم برد
(پرش به صبح روز بعد)
بیدار شدم و سریع به اتاق نایون حرکت کردم اما نبود رفتم توی اتاق خودم و تهیونگ،تهیونگ هم نبود پس رفتم پیش جیهوپ رفتم سمت ماشین و حرکت کردم به خونه ی جیهوپ حرکت کردم رسیدم و زنگ در رو زدم
جیهوپ: ات؟...خوبی؟...اینجا چیکار میکنی؟
ات : نایون پیش توعه؟
جیهوپ: نه...مگه پیداش نمیکنی؟
ات : تهیونگ نمیدونم کجا بردتش...
جیهوپ: شاید پیش میونگ هست
ات : یدونه شماره ازش دارم
جیهوپ: خوب زنگ بزن
بهش زنگ زدم و جواب داد
میونگ : الو...سلام بفرمایید
ات : سلام میونگ منم ات
میونگ : او ات سلام...انتظار نداشتم زنگ بزنی
ات : میونگ نایون اونجاست
میونگ: آره اینجاست
ات : میشه بیام ببینمش
میونگ: آره حتما
ات : مرسی میونگ
میونگ: میبینمت خدافظ
ات : خدافظ
(غط تماس)
جیهوپ : ات...منم باهات میام
ات : باشه بیا بریم
میونگ آدرس رو فرستاد و با جیهوپ حرکت کردیم به سمت اونجا در زدیم و در رو باز کرد
میونگ : ات سلام
ات : سلام نایون کجاست
میونگ : نایون بیا
نایون : مامانیییی(پرید بغل ات) سلام عمو جیهوپ
جیهوپ : سلام نایون
ات : وای خدا مامانیی دلم تنگ شده بود برات
نایون : منم دلم تنگ شده بود
میونگ : خوب نمیایی تو؟
ات: نه مرسی
میونگ: باشه خدافظ جیهوپ و ات خدافظ نایون
ات و جیهوپ: خدافظ
جیهوپ : ات بیاید چند روزی خونه ی من بمونید
ات : واقعا؟
جیهوپ: آره
ات : اگه زحمتی نیست باشه
جیهوپ : اوک
رفتیم وسایل هامون رو از خونه اوردیم و رفتیم خونه ی جیهوپ
ات : جیهوپ ممنونم
جیهوپ : کاری نکردم که الان میرم یک غذا درست میکنم و میام شام بخوریم
ات : کمک میخوای؟
جیهوپ: نه تو برو استراحت کن
ات : مرسی
واقعا خسته بودم یکم خوابیدم بعد که بیدار شدم رفتیم و شام خوردیم بعدش رفتم بخوابم
(پرش به صبح روز بعد)
رفتم توی سالن نشستم که زنگ در به صدا در آمد......
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
پایان این پارت🌟🤍
۱۶.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.