(پارت 40) .I wish I never saw it
ت ا: من زیاد نمیتونم بخورم دندونم درد میگیره... تو پاستیل دوست داری
لبخند عجیبی رو لباش شکل گرفت بهم نزدیک شد لباشو گذاشت رو لبم همراهیش کردم بعد چند مین ازم جداشد کشیدم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینش
ا ت: جیمینا
جیمین: جونم عزیزم
ا ت: چرا برای سنوگرافی نیامدی
جیمین: ببخشید قربونت برم سرم شلوغ بود
موهامو نوازش میکرد دیگه حرفی نزدیم چشمام انگار خسته بودن زود بسته شدن
دو ماه بعد
توی این دو ماه جیمین رفت خارج از کشور هروز بهم زنگ میزد امروز گفت قراره فردا بیاد خونه دلم براش تنگ شده بود رو تخت دراز کشیدم نمیدونم چرا اجوما شبا اینجا بود همش میامد بالا به هم سر میزد تو خواب بعد پنج دقیقه چشمام بسته شد
با احساس خفگی بیدار شدم جیمین بغلم کرده بود منم محکم بغلش کرده بودم پاهام رو تو پاهاش قفل کرده بودم به صورت غرق خوابش خیره شدم
شبیه بچه شده بود اروم دستاشو از دورم باز کردم بعد نیم ساعت ازش حصار دستاش در اومدم به صورتش نگاه میکردم رفتم نزدیک تر لبامو گذاشتم رو لبای پفکیش گذاشتم بوسیدم بلند شدم رفتم حموم یه دوش سریع گرفتم اومدم بیرون
جیمین هنوذ خواب بود رفتم از کمد لباس انتخاب کردم لباس زیرامو پوشیدم رفتم جلو اینه وقتی خودمو تو اینه دیدم جیغ بلندی کشیدم
یهو دیدم جیمین بلند شد رفت بیرون صداشو میشنیدم
جیمین: ت ا... ت ااا
هرچی نزدیک تر میشد صداش وازه تر بود اومد تو اتاق
جیمین: ت اااا
گوشامو با دادش گرفتم
ت ا: بله
وقتی منو دید یه نفس پور صدا داد بیرون
جیمین: اخه دختر چی بگم بهت...سکتم دادی
وقتی قیافشو دیدم خندم گرفت موهاش بهم ریخته بود بالا تنش لخت بود شلوار گرم کنی
جیمین: بمب خشک... ببند نیشتو
لایک یادت نره
لبخند عجیبی رو لباش شکل گرفت بهم نزدیک شد لباشو گذاشت رو لبم همراهیش کردم بعد چند مین ازم جداشد کشیدم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینش
ا ت: جیمینا
جیمین: جونم عزیزم
ا ت: چرا برای سنوگرافی نیامدی
جیمین: ببخشید قربونت برم سرم شلوغ بود
موهامو نوازش میکرد دیگه حرفی نزدیم چشمام انگار خسته بودن زود بسته شدن
دو ماه بعد
توی این دو ماه جیمین رفت خارج از کشور هروز بهم زنگ میزد امروز گفت قراره فردا بیاد خونه دلم براش تنگ شده بود رو تخت دراز کشیدم نمیدونم چرا اجوما شبا اینجا بود همش میامد بالا به هم سر میزد تو خواب بعد پنج دقیقه چشمام بسته شد
با احساس خفگی بیدار شدم جیمین بغلم کرده بود منم محکم بغلش کرده بودم پاهام رو تو پاهاش قفل کرده بودم به صورت غرق خوابش خیره شدم
شبیه بچه شده بود اروم دستاشو از دورم باز کردم بعد نیم ساعت ازش حصار دستاش در اومدم به صورتش نگاه میکردم رفتم نزدیک تر لبامو گذاشتم رو لبای پفکیش گذاشتم بوسیدم بلند شدم رفتم حموم یه دوش سریع گرفتم اومدم بیرون
جیمین هنوذ خواب بود رفتم از کمد لباس انتخاب کردم لباس زیرامو پوشیدم رفتم جلو اینه وقتی خودمو تو اینه دیدم جیغ بلندی کشیدم
یهو دیدم جیمین بلند شد رفت بیرون صداشو میشنیدم
جیمین: ت ا... ت ااا
هرچی نزدیک تر میشد صداش وازه تر بود اومد تو اتاق
جیمین: ت اااا
گوشامو با دادش گرفتم
ت ا: بله
وقتی منو دید یه نفس پور صدا داد بیرون
جیمین: اخه دختر چی بگم بهت...سکتم دادی
وقتی قیافشو دیدم خندم گرفت موهاش بهم ریخته بود بالا تنش لخت بود شلوار گرم کنی
جیمین: بمب خشک... ببند نیشتو
لایک یادت نره
۱۴۵.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.