IN MY MIND❤️🔥✨
IN MY MIND❤️🔥✨
PART||5
..........….....................
تهیونگ: بسه!!(با صدای بلند)
سکوت حکم فرماشد .........
اما زیادی طول نکشید...
آلیس: بریم آیریس.....
تهیونگ: واستا کارت دارم..
آیریس:چیه؟؟
تهیونگ:آیلو تو هم بیا جلو!
آیلو:چشم (مظلوم نمایی)😇
تهیونگ:آیلو دفعه آخرت باشه این کارو می کنی من خودم از پس خودم بر میام....
آیلو:چرا داری ازش دفاع می کنی؟؟
تهیونگ:یادت نره دوست دختر جونگکوکه....
حالا هم ازش معذرت خواهی کن..
آیلو: معذرت می خوام آلیس.. (با تمام مظلوم نمایی ممکن)
تهیونگ:آفرین خوبه...
آلیس:نمیشه بس کنین (با صدای بلند)
آیریس :آروم باش.
آلیس:من نیازی به تو ندارم تهیونگ اگه می بینی چیزی نمیگم چون اون برام اهمیتی نداره اصلا اون برام مهم نیست . از تو هم کسی کمک نخواست پس دیگه خودتو دخا لت نده(با صدای بلند)
آلیس بغض کرده بود و با بغض این حرف هارو میزد......
تهیونگ:فکر کردی من خودم خواستم ازت دفاع کنم .؟!.. جونگکوک به من سپرده بود تو اصلا برای من اهمیتی نداری...!!(با صدای بلند)
بغض آلس بلاخره شکست .....
آلیس: هق..... هق.... از همتون متنفرم....هق
آیریس: خیالت راحت شد تهیونگ کار خودتو کردی؟؟؟ واستا آلیس تا بیام....
تهیونگ دست به موهاش کشید و به سمت بالا داد ..... نفس عمیقی کشید....
آیلو : تهیونگ .....
تهیونگ : الان وقت ندارم .
و رفت
(فلش بک به چند دقیقه پیش)
جونگکوک:الو سلام تهیونگ می تونی برام یک کاری انجام بدی؟؟؟
تهیونگ: بله ... چرا که نه....
جونگکوک: اون دختره آیلو رو یادته؟؟
تهیونگ : آره چطور مگه؟؟
جونگکوک: راستش من بعد هرکلاس به آیریس زنگ می زنم و حال آلیس رو ازش می پرسم....
تهیونگ : خوب این چه ربطی به آیلو داره؟؟
جونگکوک: خوب بزار دارم می گم🫥
تهیونگ:بگو
جونگکوک: آیلو آلیس رو اذیت میکنه...
تهیونگ:چی!؟ (کمی با صدای بلند)
جونگکوک: آره دیگه . حالا ازت می خوام به جای یک دانشجو بری دانشگاه و مراقب آلیس باشی..
به جای من ازش دفاع کن..
تهیونگ : اوه یعنی بادیگارد ش باشم(با صدای خیلی آروم)
جونگکوک: تقریبا آره....
تهیونگ:از همین الان کارم رو شروع شد الان می رم اونجا. (خرذوق)
و تلفن و قطع کرد.
PART||5
..........….....................
تهیونگ: بسه!!(با صدای بلند)
سکوت حکم فرماشد .........
اما زیادی طول نکشید...
آلیس: بریم آیریس.....
تهیونگ: واستا کارت دارم..
آیریس:چیه؟؟
تهیونگ:آیلو تو هم بیا جلو!
آیلو:چشم (مظلوم نمایی)😇
تهیونگ:آیلو دفعه آخرت باشه این کارو می کنی من خودم از پس خودم بر میام....
آیلو:چرا داری ازش دفاع می کنی؟؟
تهیونگ:یادت نره دوست دختر جونگکوکه....
حالا هم ازش معذرت خواهی کن..
آیلو: معذرت می خوام آلیس.. (با تمام مظلوم نمایی ممکن)
تهیونگ:آفرین خوبه...
آلیس:نمیشه بس کنین (با صدای بلند)
آیریس :آروم باش.
آلیس:من نیازی به تو ندارم تهیونگ اگه می بینی چیزی نمیگم چون اون برام اهمیتی نداره اصلا اون برام مهم نیست . از تو هم کسی کمک نخواست پس دیگه خودتو دخا لت نده(با صدای بلند)
آلیس بغض کرده بود و با بغض این حرف هارو میزد......
تهیونگ:فکر کردی من خودم خواستم ازت دفاع کنم .؟!.. جونگکوک به من سپرده بود تو اصلا برای من اهمیتی نداری...!!(با صدای بلند)
بغض آلس بلاخره شکست .....
آلیس: هق..... هق.... از همتون متنفرم....هق
آیریس: خیالت راحت شد تهیونگ کار خودتو کردی؟؟؟ واستا آلیس تا بیام....
تهیونگ دست به موهاش کشید و به سمت بالا داد ..... نفس عمیقی کشید....
آیلو : تهیونگ .....
تهیونگ : الان وقت ندارم .
و رفت
(فلش بک به چند دقیقه پیش)
جونگکوک:الو سلام تهیونگ می تونی برام یک کاری انجام بدی؟؟؟
تهیونگ: بله ... چرا که نه....
جونگکوک: اون دختره آیلو رو یادته؟؟
تهیونگ : آره چطور مگه؟؟
جونگکوک: راستش من بعد هرکلاس به آیریس زنگ می زنم و حال آلیس رو ازش می پرسم....
تهیونگ : خوب این چه ربطی به آیلو داره؟؟
جونگکوک: خوب بزار دارم می گم🫥
تهیونگ:بگو
جونگکوک: آیلو آلیس رو اذیت میکنه...
تهیونگ:چی!؟ (کمی با صدای بلند)
جونگکوک: آره دیگه . حالا ازت می خوام به جای یک دانشجو بری دانشگاه و مراقب آلیس باشی..
به جای من ازش دفاع کن..
تهیونگ : اوه یعنی بادیگارد ش باشم(با صدای خیلی آروم)
جونگکوک: تقریبا آره....
تهیونگ:از همین الان کارم رو شروع شد الان می رم اونجا. (خرذوق)
و تلفن و قطع کرد.
۲.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.