one hour one minute one second
part 1
بعضی وقتا باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند !
دینا: اخ سرم چقدر درد میکنه پاشدم الارم گوشی مو خاموش کردم رفتم سمت سرویس بعد اومدم و وسایل دانشگاه رو گذاشتم تو کیفم ام بزار ببینم امروز حوصله ندارم به خودم برسم به همین دلیل یه لباس ساده پوشیدم موهامو هم باز گذاشتم یه ارایش لایت کردم رفتم پایین
یونگی: چه عجب اومدی.....وایسا ببینم چیشده امروز ساده ای
دینا: ببند دهنو داداش حوصله نداشتم
مامان: بچه ها دعوا نکیند بیاید صبحونه بخورید برید دیرتون میشه
یونگی،دینا: بااااااااااشه
بابا: درد دیگه نبینم جیغ بزنید بزرگ شدید هنوز ادم نشدید
تو دانشگاه:
دینا: سلااااام به همه
بقیه: سلام
دینا: بعد که رفتیم تو دانشگاه همه منتظرمون بودن یه سلام کردم بدو بدو رفتم بغل کوک
کوک: چطوری عزیزم
دینا: خوبم تو چطوری
کوک: باشه
خب من دینا رو خیلی دوست دارم وقتی کنارمه خیلی حالم خوبه ولی وقتی کنارم نیست انگار یه ادم دیگم
لیا: خب بریم سر کلاس
بعد کلاس:
تهیونگ: خب این اخر هفته کجا بریم
نامجون: تازشم چون برای مسابقات مقام اوردیم ۱۵ روز تعطیلی داریم یادتون نره
جین: نظرتون چیه یه مسافرت کشوری بریم
جیهوپ: ایده خوبی ی
سوهو: ام اره نظر من هم همینه
دینا: داداش نظرت چیه
یونگی: باشه بریم
کوک: حالا کجا بریم
جین: ام یه جا بریم که سرد باشه
دینا:یاکوتسک روسیه
کوک: اونجا سرد ترین شهره جهانه
دینا: خب همینش خوبه
بقیه: اره
♡♡♡♡
بعضی وقتا باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند !
دینا: اخ سرم چقدر درد میکنه پاشدم الارم گوشی مو خاموش کردم رفتم سمت سرویس بعد اومدم و وسایل دانشگاه رو گذاشتم تو کیفم ام بزار ببینم امروز حوصله ندارم به خودم برسم به همین دلیل یه لباس ساده پوشیدم موهامو هم باز گذاشتم یه ارایش لایت کردم رفتم پایین
یونگی: چه عجب اومدی.....وایسا ببینم چیشده امروز ساده ای
دینا: ببند دهنو داداش حوصله نداشتم
مامان: بچه ها دعوا نکیند بیاید صبحونه بخورید برید دیرتون میشه
یونگی،دینا: بااااااااااشه
بابا: درد دیگه نبینم جیغ بزنید بزرگ شدید هنوز ادم نشدید
تو دانشگاه:
دینا: سلااااام به همه
بقیه: سلام
دینا: بعد که رفتیم تو دانشگاه همه منتظرمون بودن یه سلام کردم بدو بدو رفتم بغل کوک
کوک: چطوری عزیزم
دینا: خوبم تو چطوری
کوک: باشه
خب من دینا رو خیلی دوست دارم وقتی کنارمه خیلی حالم خوبه ولی وقتی کنارم نیست انگار یه ادم دیگم
لیا: خب بریم سر کلاس
بعد کلاس:
تهیونگ: خب این اخر هفته کجا بریم
نامجون: تازشم چون برای مسابقات مقام اوردیم ۱۵ روز تعطیلی داریم یادتون نره
جین: نظرتون چیه یه مسافرت کشوری بریم
جیهوپ: ایده خوبی ی
سوهو: ام اره نظر من هم همینه
دینا: داداش نظرت چیه
یونگی: باشه بریم
کوک: حالا کجا بریم
جین: ام یه جا بریم که سرد باشه
دینا:یاکوتسک روسیه
کوک: اونجا سرد ترین شهره جهانه
دینا: خب همینش خوبه
بقیه: اره
♡♡♡♡
۴.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.