𝐦𝐲 𝐛𝐞𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐡𝐚𝐞𝐫𝐭
𝐦𝐲 𝐛𝐞𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐡𝐚𝐞𝐫𝐭
ᴘᴀʀᴛ⁶
ا.ت:
روی تختی از خواب پاشدم...... به پسری که روی صندلی نشسته بود و خوابش برده بود نگاهی کردم.... کمی بعد چشمهاش رو باز کرد اون تیله های زیبارو توی بچگیم دیدم.....پسری که وقتی تنها کنار یه درخت نشسته بودم و کتاب میخوندم ازم درخواست ازدواج کرد خوب یادمه که چجوری بهم گفت....
فلش بک:
_قول بده توی آینده باهام ازدواج کنی(حلقه ای روبه ا.ت برمیداره
+چ...چی؟
_باهام ازدواج کن
+تو باید توی آینده با کسی که دوست داری ازدواج کنی
_خوب منم تو رو دوست دارم!
+اگه بهم قول بدی که تا وقتی بزرگ میشیم عاشق کسی نشی...باشه
_(دستش رو توی دست ا.ت میزاره و میرن)
پایان فلش بک:
_حالت خوبه چت شد یهو؟(نگران)
+خیلی دلم هق برات تنگ هق شده بود(گریه)
_چی من؟
+منو یادت نمیاد؟....
ᴘᴀʀᴛ⁶
ا.ت:
روی تختی از خواب پاشدم...... به پسری که روی صندلی نشسته بود و خوابش برده بود نگاهی کردم.... کمی بعد چشمهاش رو باز کرد اون تیله های زیبارو توی بچگیم دیدم.....پسری که وقتی تنها کنار یه درخت نشسته بودم و کتاب میخوندم ازم درخواست ازدواج کرد خوب یادمه که چجوری بهم گفت....
فلش بک:
_قول بده توی آینده باهام ازدواج کنی(حلقه ای روبه ا.ت برمیداره
+چ...چی؟
_باهام ازدواج کن
+تو باید توی آینده با کسی که دوست داری ازدواج کنی
_خوب منم تو رو دوست دارم!
+اگه بهم قول بدی که تا وقتی بزرگ میشیم عاشق کسی نشی...باشه
_(دستش رو توی دست ا.ت میزاره و میرن)
پایان فلش بک:
_حالت خوبه چت شد یهو؟(نگران)
+خیلی دلم هق برات تنگ هق شده بود(گریه)
_چی من؟
+منو یادت نمیاد؟....
۴.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.