پارت۳
پارت۳
#کمد_اسرار_آمیز
مدیر از در امد داخل
مدیر: سلام بچه ها خوبین؟
بچه ها: سلام ممنون
مدیر: معلم ریاضی امروز نمی تونه بیاد پس بجاش یه معلم دیگه میاد باادب باشید
بچه ها: باش(باناراحتی)
مدیر رفت
بعد 5 دقیقه معلم امد داخل
معلم: سلام حالتون چطوره؟
من سارا معلم ریاضی امروزتون هستم
خو خودتون رو معرفی کنید به نوبت
.....
(بچه ها خودشونو معرفی کردن مونا وثنا هم همین طور)
🔔🔔🔔(صدای زنگ تفرح)
من ومونا باهم رفتیم تو حیاط و روی صندلی نشستیم
با باهم حرف زدیم
ساعت12:15🔔(زنگ خونه)
ثنا ومونا مثل همیشه باهم رفتن خونه ثنا (خونه مونا از مدرسه خیلی دور برای همین بعضی وقتا میره خونه ثنا و شب و اونجا میمونه)
(ثنا تنها زندگی میکنه پدر مادر ثنا به خاطر شغلشون خارج از کشور زندگی میکنند )
رسیدن به خونه
و.....(کارای که بعد مدرسه انجام میشه)
(علامت: ثنا مونا_)
_: یه فیلم خوب دانلود کردم میزارم توام برو خوراکی بیار
: باش
ثنا داشت خوراکی هارو برمی داشت که یهو یه صدای خیلی عجیبی شنید
اهمیت نداد و خوراکی هارو برد پیش مونا و باهم فیلم دیدن
بعد از تمام شدن فیلم دوباره هون صدا امد
(ثنا، ثنا،ثنا، ثنا..)
ویو ثنا
فکر کردم موناست پس رفتم پیشش تو اتاق
داشت تلفنی با مامانش حرف میزد پس منظر موندم تا حرفش تمام بشه
_: کاری داشتی؟
تو مگه منو صدا نزدی
_: نه
چیزی شده
: اخه یکی داشت اسممو صدا میزد
_: شاید از کم خوابیت
:فکر کنم اخه امروزم تو کمد یه در سبز رنگ دیدم
_: خل بودی خل ترم شدی(به شوخی)
#کمد_اسرار_آمیز
مدیر از در امد داخل
مدیر: سلام بچه ها خوبین؟
بچه ها: سلام ممنون
مدیر: معلم ریاضی امروز نمی تونه بیاد پس بجاش یه معلم دیگه میاد باادب باشید
بچه ها: باش(باناراحتی)
مدیر رفت
بعد 5 دقیقه معلم امد داخل
معلم: سلام حالتون چطوره؟
من سارا معلم ریاضی امروزتون هستم
خو خودتون رو معرفی کنید به نوبت
.....
(بچه ها خودشونو معرفی کردن مونا وثنا هم همین طور)
🔔🔔🔔(صدای زنگ تفرح)
من ومونا باهم رفتیم تو حیاط و روی صندلی نشستیم
با باهم حرف زدیم
ساعت12:15🔔(زنگ خونه)
ثنا ومونا مثل همیشه باهم رفتن خونه ثنا (خونه مونا از مدرسه خیلی دور برای همین بعضی وقتا میره خونه ثنا و شب و اونجا میمونه)
(ثنا تنها زندگی میکنه پدر مادر ثنا به خاطر شغلشون خارج از کشور زندگی میکنند )
رسیدن به خونه
و.....(کارای که بعد مدرسه انجام میشه)
(علامت: ثنا مونا_)
_: یه فیلم خوب دانلود کردم میزارم توام برو خوراکی بیار
: باش
ثنا داشت خوراکی هارو برمی داشت که یهو یه صدای خیلی عجیبی شنید
اهمیت نداد و خوراکی هارو برد پیش مونا و باهم فیلم دیدن
بعد از تمام شدن فیلم دوباره هون صدا امد
(ثنا، ثنا،ثنا، ثنا..)
ویو ثنا
فکر کردم موناست پس رفتم پیشش تو اتاق
داشت تلفنی با مامانش حرف میزد پس منظر موندم تا حرفش تمام بشه
_: کاری داشتی؟
تو مگه منو صدا نزدی
_: نه
چیزی شده
: اخه یکی داشت اسممو صدا میزد
_: شاید از کم خوابیت
:فکر کنم اخه امروزم تو کمد یه در سبز رنگ دیدم
_: خل بودی خل ترم شدی(به شوخی)
۴.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.