مافیای سرد
پارت ۱۹
+ چ....چییییییییییییی( تعجب فراوان )
_ همین که شنفتی
+ وایسته ببینم به خاطر همینه که انقدر باهام مهربون بودی و گفتی با من ازدواج میکنی
_ نه......شاید......آره
+ اووووووو
_ چیه مگه من دل ندارم ه...
حرف کوک با بوسه ات قطع شد .... انگار ات هم جوابش مثبته !
_ چ...چیکار کردی ( شوکه شده )
+ مگه نگفتی دوسم داری ..... منم جوابتو دادم
_ یعنی ...... آخخخخ جونننن( ذوق کیوت )
+ آره حالا بگیر بخواب منم میرم بخوام
داشتم میرفتم اتاقم که یهو کوک دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت
_ از این به بعد اینجا ات توئه حالا هم بگیر بخواب
+ باش
اومد رو تخت و کنارم خوابید من عادت داشتم به طرف راست بخوابم اما کوک سمت چپم بود .... حالا چه عیبی داره بابا پشتم رو بهش کردم و خوابیدم چند مین گذشته بود و من هنوز خوابم نبرده بود که انگار یه دستی دور کمرم گره خورده ... کوک بود خواستم برگردم سمتش که نفس داغش گردنم رو نوازش کرد
_ چی شده .... ناراحتی ؟!
+ چطور
_ پشتت رو بهم کردی !
+ آ.... خب من عادت دارم اینطرفی بخوابم برای همین
_ خب بهتر این عادتتو ترک کنی
یهو دستم رو گرفت و طرف خودش کرد و منو تو آغوشش کشید و ل.ب.ش رو روی ل.ب.م گذاشت و م.ک میزد و منم همکاری کردم بعد چند مین ازم جدا شدیم
+ خیلی خب بگیر بخواب دیگه شب بخیر ( سرخ شده )
_ باشه خانم خجالتی شب تو هم بخیر
( پرش زمانی به فردا )
ات ویو
از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ای واییی بدبخت شدم دیر کردم اجوما میکشتم سریع بلند شدم خواستم از اتاق برم بیرون که کوک دستم رو گرفت
_ کجا ( خوابآلود، کیوت)
+ میرم پایین که برم به اجوما کمک کنم
_ نه تو دیگه خانم این خونه ای بگیر بخواب ( کیوت بودن تَخَصُصِشه )
+ ای بابا باشه ..... ولی یه چیزی بگم
_ بگو
+ ساعت دوازدهه
_ ( ایشون مثل جت بلند شد )
_ چییییییییییییییی
+ خودتو خسته نکن امروز جمعست! ( داره از خنده جر وا جر میشه
_ ای زهر ( دوباره برمیگرده به تخت )
+ هوی با زنت درست حرف بزن
_ با زنم ( خنده شیطانی )
+ چی.... نه ...نه منظورم ....منظورم اینه که دوستت
_ ولی قراره که ازدواج کنیم ( کیوت ناراحت )
+ ای بابا ببخشید ، آخه تویی که منحرفی
_ من منحرف ... اون وقت تو چی؟!
+ منم بچه مثبت
_ باشه به دوبار
( خلاصه اینا یه هفته رو میرن برای خرید عروسی و...)
( پرش زمانی به عروسی ) ادامه داردد....
+ چ....چییییییییییییی( تعجب فراوان )
_ همین که شنفتی
+ وایسته ببینم به خاطر همینه که انقدر باهام مهربون بودی و گفتی با من ازدواج میکنی
_ نه......شاید......آره
+ اووووووو
_ چیه مگه من دل ندارم ه...
حرف کوک با بوسه ات قطع شد .... انگار ات هم جوابش مثبته !
_ چ...چیکار کردی ( شوکه شده )
+ مگه نگفتی دوسم داری ..... منم جوابتو دادم
_ یعنی ...... آخخخخ جونننن( ذوق کیوت )
+ آره حالا بگیر بخواب منم میرم بخوام
داشتم میرفتم اتاقم که یهو کوک دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت
_ از این به بعد اینجا ات توئه حالا هم بگیر بخواب
+ باش
اومد رو تخت و کنارم خوابید من عادت داشتم به طرف راست بخوابم اما کوک سمت چپم بود .... حالا چه عیبی داره بابا پشتم رو بهش کردم و خوابیدم چند مین گذشته بود و من هنوز خوابم نبرده بود که انگار یه دستی دور کمرم گره خورده ... کوک بود خواستم برگردم سمتش که نفس داغش گردنم رو نوازش کرد
_ چی شده .... ناراحتی ؟!
+ چطور
_ پشتت رو بهم کردی !
+ آ.... خب من عادت دارم اینطرفی بخوابم برای همین
_ خب بهتر این عادتتو ترک کنی
یهو دستم رو گرفت و طرف خودش کرد و منو تو آغوشش کشید و ل.ب.ش رو روی ل.ب.م گذاشت و م.ک میزد و منم همکاری کردم بعد چند مین ازم جدا شدیم
+ خیلی خب بگیر بخواب دیگه شب بخیر ( سرخ شده )
_ باشه خانم خجالتی شب تو هم بخیر
( پرش زمانی به فردا )
ات ویو
از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ای واییی بدبخت شدم دیر کردم اجوما میکشتم سریع بلند شدم خواستم از اتاق برم بیرون که کوک دستم رو گرفت
_ کجا ( خوابآلود، کیوت)
+ میرم پایین که برم به اجوما کمک کنم
_ نه تو دیگه خانم این خونه ای بگیر بخواب ( کیوت بودن تَخَصُصِشه )
+ ای بابا باشه ..... ولی یه چیزی بگم
_ بگو
+ ساعت دوازدهه
_ ( ایشون مثل جت بلند شد )
_ چییییییییییییییی
+ خودتو خسته نکن امروز جمعست! ( داره از خنده جر وا جر میشه
_ ای زهر ( دوباره برمیگرده به تخت )
+ هوی با زنت درست حرف بزن
_ با زنم ( خنده شیطانی )
+ چی.... نه ...نه منظورم ....منظورم اینه که دوستت
_ ولی قراره که ازدواج کنیم ( کیوت ناراحت )
+ ای بابا ببخشید ، آخه تویی که منحرفی
_ من منحرف ... اون وقت تو چی؟!
+ منم بچه مثبت
_ باشه به دوبار
( خلاصه اینا یه هفته رو میرن برای خرید عروسی و...)
( پرش زمانی به عروسی ) ادامه داردد....
۲۷۳
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.