ف ی ک ت ه ی ون گ 𝟓
_بله خدا نگهدار
عوف بازم عکسبرداری خسته شدمممم
ا/ت ویو
رفتم خونه که گوشیم زنگ خورد
+بله
÷سلام فردا عکسبرداری هستش شما به عنوان بادیگارد باید حضور داشته بشید
+اخه من هنوز کامل اموز ندیدم
÷شما۶ سال تمرین گردید چند جلسه گه تاثیری روتون نداره
+ام باشه
÷میبینمتون خدانگهدار
+خدانگهدار
بلاخره به ارزوم رسیدم فردا قرار بود با سولا برم کافهههه قضیه ی این تهخره هم بهش بگم(خواهران زر می زنه شما خودتون رو ناراحت نکنین)
هوف گوشیو گذاشتم کنارو خوابیدم
فردا صبح
عاه ساعت چنده
هانننننننننننن ۱۲ من۱ باید اونجا باشمممممم
پاشدم سریع رفتم حموم و یه لباس که بزرگ نشونم بده پوشیدم چون دخترم همه فکر می کنن ضعیفم الی من ۶سال تمرین کردم و می خوام اولین دختر بادیگارد بشم هوفف
سریع رفتم ساار ماشینم رفتم و رسیدم به سازمان و یه پسر کیوت دیدم قیافشو سمتم چرخوند که خشکم زد
ا/ت:ت...هیونگ.....هاااااا
تهیونگ:هااا بازم تو نکنه تو
ا/ت :من...بادیگارد تو شدممممم
تهیونگ:تو ی کوچولو شدی بادیگارد مننننن اههههههه
ا/ت:من استفا می دممممم
تهیونگ:من رو لباس تو قهوه ریختم؟
ا/ت:من لباس تورو تو سرما در اوردم؟؟
تهیونگ:من با تو حرفی ندارم تو فقط بادیگاردمی
ا/ت:راست میگسا اصلا من چرا استفا بدم تو بده
اهیونگ:جاننن؟؟پر رو
ا/ت:خودت پر روییی،مگه تو عکسبرداری نداری بریم دیگهه
سریع رفتیم سوار شدیم
رسیدیم اونجا داشتن عکسبرداریمی کردم که مدیر تهیونگ ت:چه دختر کیوتی بیا وایسا پیش تهیونگ ازت عکس بگیرن
ا/ت:هاا من با اون عکس نمی گیرم
علامت مدیر تهیونگ ¥
¥چرا؟بیا ناز نکن اسمت چیه
ا/ت:کیم ا/ت
بازور بردتم پیش تهیونگ تهیونگ اصلا حواسش به من نیود که برگشت با قیافه ی من رو برو شد
تهیونگ:تو چرا کنار منیی
ا/ت:مدیرت زورم کرد حالا عادی جلوه بده ابرومون نره قضیه رو نفهمن سوژه شیم
تهیونگ:عاه باش
¥تهیونگ /ت رو بغل کن برای پوستر فیلمت به یه دختر نیاز داریم چون شخصیت فیلم سرما خورده نمیتونه بیاد و ما صورت ا/ت رو فتوشاپ می کنه
_جاننن اه همینم مونده
ا/ت:نه اینکارو نکن
بازور همدیگرو بغل کردن و عکس انداختن
عوف بازم عکسبرداری خسته شدمممم
ا/ت ویو
رفتم خونه که گوشیم زنگ خورد
+بله
÷سلام فردا عکسبرداری هستش شما به عنوان بادیگارد باید حضور داشته بشید
+اخه من هنوز کامل اموز ندیدم
÷شما۶ سال تمرین گردید چند جلسه گه تاثیری روتون نداره
+ام باشه
÷میبینمتون خدانگهدار
+خدانگهدار
بلاخره به ارزوم رسیدم فردا قرار بود با سولا برم کافهههه قضیه ی این تهخره هم بهش بگم(خواهران زر می زنه شما خودتون رو ناراحت نکنین)
هوف گوشیو گذاشتم کنارو خوابیدم
فردا صبح
عاه ساعت چنده
هانننننننننننن ۱۲ من۱ باید اونجا باشمممممم
پاشدم سریع رفتم حموم و یه لباس که بزرگ نشونم بده پوشیدم چون دخترم همه فکر می کنن ضعیفم الی من ۶سال تمرین کردم و می خوام اولین دختر بادیگارد بشم هوفف
سریع رفتم ساار ماشینم رفتم و رسیدم به سازمان و یه پسر کیوت دیدم قیافشو سمتم چرخوند که خشکم زد
ا/ت:ت...هیونگ.....هاااااا
تهیونگ:هااا بازم تو نکنه تو
ا/ت :من...بادیگارد تو شدممممم
تهیونگ:تو ی کوچولو شدی بادیگارد مننننن اههههههه
ا/ت:من استفا می دممممم
تهیونگ:من رو لباس تو قهوه ریختم؟
ا/ت:من لباس تورو تو سرما در اوردم؟؟
تهیونگ:من با تو حرفی ندارم تو فقط بادیگاردمی
ا/ت:راست میگسا اصلا من چرا استفا بدم تو بده
اهیونگ:جاننن؟؟پر رو
ا/ت:خودت پر روییی،مگه تو عکسبرداری نداری بریم دیگهه
سریع رفتیم سوار شدیم
رسیدیم اونجا داشتن عکسبرداریمی کردم که مدیر تهیونگ ت:چه دختر کیوتی بیا وایسا پیش تهیونگ ازت عکس بگیرن
ا/ت:هاا من با اون عکس نمی گیرم
علامت مدیر تهیونگ ¥
¥چرا؟بیا ناز نکن اسمت چیه
ا/ت:کیم ا/ت
بازور بردتم پیش تهیونگ تهیونگ اصلا حواسش به من نیود که برگشت با قیافه ی من رو برو شد
تهیونگ:تو چرا کنار منیی
ا/ت:مدیرت زورم کرد حالا عادی جلوه بده ابرومون نره قضیه رو نفهمن سوژه شیم
تهیونگ:عاه باش
¥تهیونگ /ت رو بغل کن برای پوستر فیلمت به یه دختر نیاز داریم چون شخصیت فیلم سرما خورده نمیتونه بیاد و ما صورت ا/ت رو فتوشاپ می کنه
_جاننن اه همینم مونده
ا/ت:نه اینکارو نکن
بازور همدیگرو بغل کردن و عکس انداختن
۵.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.