50
ات ویو
با سر درد بیدار شدم با اینکه دیشب زیاد نخرده بودم
شب تو بغل کوک بودم ولی الان تو بغل سارینا
بلند شدمو کارای پوستیو انجام دادم
و صبحونه درست کردم
جواب ردم دلیلش اینه که به کوک علاقه دارم(خیالتون راحت شدددددد)
فهمیدم یکی اومد تو اشپز و همیشه وقتی برمیگشتم تهیونگو میدیدم ولی امروز برنگشتم
=صبح بخیر داداش
که با سرعت دستی دورم حلقه شودو سر همون فرد رو تو گردنم حس کردم
ناشناس. به من جواب رد میدی بعد میگی داداش؟
و بعد یه نفس عمیق کشید
= ل لوکاس
از گردنم گاز گرفت
=آ.یییی ولم کننن
وقتی ولم کرد سریع چرخوندمو ل.بشو رو ل.بم حس کردم م.یمک.ید و فشار میداد منو
با صدای باز شدن در اتاق ازم جدا شد و نشست رو صندلی منم سریع ل.بو گردنمو شستم
چون نمیدونستم گردنم درچه حاله برای اطمینانی موهامو ریختم رو گردنم
&صبح بخیر
.
صبحونه خوردیمو من دوش گرفتمو گردنمو میسابیدم
خیلی کبود نشده بود ولی بخاطر پوست سفیدم ضایع بود
لباس پوشیدمو همه اماده شدیم رفتیم شهر بازی
کوک ویو
به خوشحالی ات خیره بودم
&یه سوال... من که صد سال به لیدیا اجازه بدم اینجوری لباس بپوشه تو چجوری به ات اجازه میدی
~چون میدونه وقتی با منه کسی حق نگاه کردنشو نداره... وقتی من نبودم اینجوری میپوشید؟
&نه
~اعتماد بهم داره که دیگه کاری باهاش ندارم
=بریم ترن هوایی نظرتون چیه
داشت با بچه ها حرف میزد
چشمم خورد به لوکاس که دور از بچه هاعه و پوکره
ما بزرگترها پشت بچه ها وایستاده بودیمو لوکاس کنار من ایستاده بود
دستمو انداختم رو کولش
~کشتی هات غرق شدن پسر! امروز آخرین روزه فردا میریم اون خونه که تو شهر میونه آمریکا و کره گرفتیم... تا کی میخواین اینجوری باشی
لوکاس. داشتم فکر میکردم ات الکی جواب رد نمیده بین منو تو یکیو میخواد یا کسه دیگه ای
لوکاس راست میگفت
=بابا
~ها
=بریم ترن هوایی؟
~بریم
&من پیش نورام شما برین
ات ویو
سوسکی به تهیونگ لایک دادم
رفتیم تو صف بیلیط فروشی
کوک جولوم بود و یه مرد پوشتم بود
سرم تو گوشی بودی که چیزی روی رون پشتم حس کردم
پشتمو نگاه کردم همون مرده با نیشخند وایستاده بود
دوباره برگشتم و دوباره همون کار
داشت با انگشتش لمسم میکرد
=بس کنین لطفا(فرانسوی)
با حرفم کوک برگشت
~مشکلی پیش امده؟
با دیدن نیش خند مرده فهمید قضیه چیه
اخم کرد و جای من و با خودش عوض کرد
لباس ات: نیم تنه سیاه با رویه خاکستری و شرت جین سیاه و اینورو اونور شرتش زنجیر داره
رویه لباسمو کندم چون نیم تنم باز نبودو آستین رویمو دور کمرم گره زدم
جولوم لوکاس و پوشتم کوک بود
بیلیط خریدیم و من افتادم پیش لوکاس اونم جولو
یه مردی داشت چک میکرد که کمربندامون محکمه یا نه و بعد
با سر درد بیدار شدم با اینکه دیشب زیاد نخرده بودم
شب تو بغل کوک بودم ولی الان تو بغل سارینا
بلند شدمو کارای پوستیو انجام دادم
و صبحونه درست کردم
جواب ردم دلیلش اینه که به کوک علاقه دارم(خیالتون راحت شدددددد)
فهمیدم یکی اومد تو اشپز و همیشه وقتی برمیگشتم تهیونگو میدیدم ولی امروز برنگشتم
=صبح بخیر داداش
که با سرعت دستی دورم حلقه شودو سر همون فرد رو تو گردنم حس کردم
ناشناس. به من جواب رد میدی بعد میگی داداش؟
و بعد یه نفس عمیق کشید
= ل لوکاس
از گردنم گاز گرفت
=آ.یییی ولم کننن
وقتی ولم کرد سریع چرخوندمو ل.بشو رو ل.بم حس کردم م.یمک.ید و فشار میداد منو
با صدای باز شدن در اتاق ازم جدا شد و نشست رو صندلی منم سریع ل.بو گردنمو شستم
چون نمیدونستم گردنم درچه حاله برای اطمینانی موهامو ریختم رو گردنم
&صبح بخیر
.
صبحونه خوردیمو من دوش گرفتمو گردنمو میسابیدم
خیلی کبود نشده بود ولی بخاطر پوست سفیدم ضایع بود
لباس پوشیدمو همه اماده شدیم رفتیم شهر بازی
کوک ویو
به خوشحالی ات خیره بودم
&یه سوال... من که صد سال به لیدیا اجازه بدم اینجوری لباس بپوشه تو چجوری به ات اجازه میدی
~چون میدونه وقتی با منه کسی حق نگاه کردنشو نداره... وقتی من نبودم اینجوری میپوشید؟
&نه
~اعتماد بهم داره که دیگه کاری باهاش ندارم
=بریم ترن هوایی نظرتون چیه
داشت با بچه ها حرف میزد
چشمم خورد به لوکاس که دور از بچه هاعه و پوکره
ما بزرگترها پشت بچه ها وایستاده بودیمو لوکاس کنار من ایستاده بود
دستمو انداختم رو کولش
~کشتی هات غرق شدن پسر! امروز آخرین روزه فردا میریم اون خونه که تو شهر میونه آمریکا و کره گرفتیم... تا کی میخواین اینجوری باشی
لوکاس. داشتم فکر میکردم ات الکی جواب رد نمیده بین منو تو یکیو میخواد یا کسه دیگه ای
لوکاس راست میگفت
=بابا
~ها
=بریم ترن هوایی؟
~بریم
&من پیش نورام شما برین
ات ویو
سوسکی به تهیونگ لایک دادم
رفتیم تو صف بیلیط فروشی
کوک جولوم بود و یه مرد پوشتم بود
سرم تو گوشی بودی که چیزی روی رون پشتم حس کردم
پشتمو نگاه کردم همون مرده با نیشخند وایستاده بود
دوباره برگشتم و دوباره همون کار
داشت با انگشتش لمسم میکرد
=بس کنین لطفا(فرانسوی)
با حرفم کوک برگشت
~مشکلی پیش امده؟
با دیدن نیش خند مرده فهمید قضیه چیه
اخم کرد و جای من و با خودش عوض کرد
لباس ات: نیم تنه سیاه با رویه خاکستری و شرت جین سیاه و اینورو اونور شرتش زنجیر داره
رویه لباسمو کندم چون نیم تنم باز نبودو آستین رویمو دور کمرم گره زدم
جولوم لوکاس و پوشتم کوک بود
بیلیط خریدیم و من افتادم پیش لوکاس اونم جولو
یه مردی داشت چک میکرد که کمربندامون محکمه یا نه و بعد
۳.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.