مانیا: دهنمونو گرفته چون نمیخواد بهت بگیم عاشقته
مانیا: دهنمونو گرفته چون نمیخواد بهت بگیم عاشقته
بله برادر لیان در افق سر میبرد
نازنین قانوم در عصبانیت
مانیا هلن کاملا راضی هستن
بل بل
رادبین: بنظرم بریم یکم برقصیم
وقتیم کلی رقصیدیم هرچی خواستم جلو کوک رو بگیرم بخوره نمیشد که اخر هم تقریبا مست شد که یهو نازی گفت بریم دستشویی لباسش خراب شده چون قبلا نزدیک بود بهش چیز بشه باهاش رفتم یکم بعد رفتیم بیرون تا رفتیم بیرون کوک منو کشید بغلش بوسیدم به زور از خودم جداش کردم به نازی گفتم بره این با من قبول کرد رفت
هلن: این چه کاریه کوک برو بابا
کوک: درد دارم...لطفا
هلن: گارسون اینجا کیه؟
یه بنده خدایی: من
هلن: توی مشروب این اقا چیزی ریختین؟
بنده خدا: نه والا ولی من دیدم یه اکیپ دختر کنار ایشونن ولی ایشون اصلا به اونا اهمیت نمیداد حتما کار اونا بودم
هلن: باشه مرسی
کوک: عشقم... لطفا
هلن: بیا بریم خونه عوف
به زور بردمش تو باشین عقب نشوندمش یه نگاه بهش انداختم داشت به زور تحملش میکرد
(اینجا یکم اسماته میدونید بدتون میاد نخونین)
یکم سرعتم زیاد تر کردم باز یه نگاه بهش انداختم دیدم دستش داره میبره سمت دیکش
هلن: اگر اون کار رو کردی خودت میدونی دردت
کوک: لطفا
هلن: نه
بار از خونه خیلی دور بود هی به کوک نگاه میکردم ببینم کار میکنه و دیدم داره دیکشو می.. ماله
کوک: اون طوری نگاه نکن درد دارممممممم
هلن: خدا لعنتت نکنه
پامو روی گاز فشار دادم رسیدیم حتی وقتی میخواستم ببرمش تو خونه هم این دست لامصبشو نمیکشید
هلن: بردار اون بی صاحابو
بردم گذاشتمش توی تخت و لخت شدم رفتم کنارش
اسماته تو کامنت
بله برادر لیان در افق سر میبرد
نازنین قانوم در عصبانیت
مانیا هلن کاملا راضی هستن
بل بل
رادبین: بنظرم بریم یکم برقصیم
وقتیم کلی رقصیدیم هرچی خواستم جلو کوک رو بگیرم بخوره نمیشد که اخر هم تقریبا مست شد که یهو نازی گفت بریم دستشویی لباسش خراب شده چون قبلا نزدیک بود بهش چیز بشه باهاش رفتم یکم بعد رفتیم بیرون تا رفتیم بیرون کوک منو کشید بغلش بوسیدم به زور از خودم جداش کردم به نازی گفتم بره این با من قبول کرد رفت
هلن: این چه کاریه کوک برو بابا
کوک: درد دارم...لطفا
هلن: گارسون اینجا کیه؟
یه بنده خدایی: من
هلن: توی مشروب این اقا چیزی ریختین؟
بنده خدا: نه والا ولی من دیدم یه اکیپ دختر کنار ایشونن ولی ایشون اصلا به اونا اهمیت نمیداد حتما کار اونا بودم
هلن: باشه مرسی
کوک: عشقم... لطفا
هلن: بیا بریم خونه عوف
به زور بردمش تو باشین عقب نشوندمش یه نگاه بهش انداختم داشت به زور تحملش میکرد
(اینجا یکم اسماته میدونید بدتون میاد نخونین)
یکم سرعتم زیاد تر کردم باز یه نگاه بهش انداختم دیدم دستش داره میبره سمت دیکش
هلن: اگر اون کار رو کردی خودت میدونی دردت
کوک: لطفا
هلن: نه
بار از خونه خیلی دور بود هی به کوک نگاه میکردم ببینم کار میکنه و دیدم داره دیکشو می.. ماله
کوک: اون طوری نگاه نکن درد دارممممممم
هلن: خدا لعنتت نکنه
پامو روی گاز فشار دادم رسیدیم حتی وقتی میخواستم ببرمش تو خونه هم این دست لامصبشو نمیکشید
هلن: بردار اون بی صاحابو
بردم گذاشتمش توی تخت و لخت شدم رفتم کنارش
اسماته تو کامنت
۳۷۲
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.