𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶¹
جیهو :تو یکی خفه بمیر (خودت خفه بمیر ملعون•-•)
لیا : اون باید شلوارش رو در بیاره !
_________________________________________________________
جیهو :یاع ... تقاص کار های اون رو من پس میدم ...
لیا دم گوش نوچش یه چیزی گفت و اون مرد غول پیکر سمت جیهو رفت ...
لیا :بجای اون تو شلوارتو در میاری !
مرد با خنده داشت دست کثیفش رو به جیهو میزد که با درد بیهوش شد ...
جیهو : تهیونگا !
تهیونگ یک تنه نوچه های لیا و هوسوک رو به چیز داد ...
و دست جیهو رو گرفت و گفت :یاع جیهو شی ...خوبی ؟ چرا وقتی مشکلی واست پیش اومده بود بهمون نگفتی!؟
راوی :《جانِ دلم!حس قشنگیه یکی باشه...
یواشکی دوستت داشته باشه!یواشکی هواتو داشته باش حس قشنگیه یکی باشه... طاقت ناراحتیتُ نداشته باشه! طاقت اشک ریختنتُ نداشته باشه!
حس قشنگیه یکی باشه که...
دلت به بودنش قرصه! یکی باشه اما کل دنیات باشه!و توهمون یکی یه دونه منی دلبر
تهیونگ برادر جیهو و خود جیهو رو رسوند خونه و به اصرار دختر خودش هم داخل سد ...
برادر دختر بلافاصله یه خواب رفت و پسر را با خواهرش تنها گذاشت...
جیهو : میدونی تهیونگا ...سخته ...سخته هرسال انگار بزرگتر میشی اما درواقع دلنازک تر میشی ...میدونی ما تو دنیایی زندگی میکنیم که به دنیا اومدن بچه واسش سرگرمیه و نگه داشتن پرنده تو قفس واسش موسیقی !
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶¹
جیهو :تو یکی خفه بمیر (خودت خفه بمیر ملعون•-•)
لیا : اون باید شلوارش رو در بیاره !
_________________________________________________________
جیهو :یاع ... تقاص کار های اون رو من پس میدم ...
لیا دم گوش نوچش یه چیزی گفت و اون مرد غول پیکر سمت جیهو رفت ...
لیا :بجای اون تو شلوارتو در میاری !
مرد با خنده داشت دست کثیفش رو به جیهو میزد که با درد بیهوش شد ...
جیهو : تهیونگا !
تهیونگ یک تنه نوچه های لیا و هوسوک رو به چیز داد ...
و دست جیهو رو گرفت و گفت :یاع جیهو شی ...خوبی ؟ چرا وقتی مشکلی واست پیش اومده بود بهمون نگفتی!؟
راوی :《جانِ دلم!حس قشنگیه یکی باشه...
یواشکی دوستت داشته باشه!یواشکی هواتو داشته باش حس قشنگیه یکی باشه... طاقت ناراحتیتُ نداشته باشه! طاقت اشک ریختنتُ نداشته باشه!
حس قشنگیه یکی باشه که...
دلت به بودنش قرصه! یکی باشه اما کل دنیات باشه!و توهمون یکی یه دونه منی دلبر
تهیونگ برادر جیهو و خود جیهو رو رسوند خونه و به اصرار دختر خودش هم داخل سد ...
برادر دختر بلافاصله یه خواب رفت و پسر را با خواهرش تنها گذاشت...
جیهو : میدونی تهیونگا ...سخته ...سخته هرسال انگار بزرگتر میشی اما درواقع دلنازک تر میشی ...میدونی ما تو دنیایی زندگی میکنیم که به دنیا اومدن بچه واسش سرگرمیه و نگه داشتن پرنده تو قفس واسش موسیقی !
۲.۵k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.