شاگرد عاشق🖤
شاگرد عاشق🖤
ا/ت:جعبه رو بعده کارم جمع کردم و گذاشتم کناره تخت
کوک اینجا میخوابی
لباسم رو در آوردم که یه دفعه هینی کشید و دستش رو گذاشت رویه چشماش
خندیدمو لباسم رو پوشیدم
دستت رو بردار پوشیدم
رفتم تو رخت خواب که کوکاومد رو شکم خوابیدم که کوک بغلم کرد
جونگ کوک:ببخشید داد کشیدم
ا/ت:هی منم داد زدم دلیل نمیشه ناراحت بشی
بغلش کردم و خوابیدم
(یه اسپویل بکنم براتون)
سه ساله آینده
ا/ت:صبح بیدارشدم دوباره کوکه برگشتم نگاش کردم پریسینگ لب تتو موهایه بلند هیکل گنده جونگ کوکی که قبلا میشناختم اینجوری نبود تو این سه سال خیلی عوض شد
جونگ کوک: چرا اینجوری نگاه میکنی؟؟(خمار)
ا/ت:چیه مگه نمیتونم
جونگ کوک: لباش رو سطحی بوسیدنم
معلومه که میشه
ا/ت: پاشدم رفتم جلویه آینه
هی کوک چند ماه دیگه تابستونه بخوای اینجوری گردنم رو کبود کنی نمیتونم برم بیرون از خونه
لباسم رو در آوردم که کوک یه دفعه بغلم کرد
جونگ کوک: خوب نرو مننمیتونم از آبنباتم دل بکنم گردنش رو لیس زدم
تنه لختش به بدن لختم میخورد سر شونم رو بوسه زدم
ا/ت: یادته اون شبی که اولین بار جلوت لباس عوض کردم؟؟چقدر خجالت کشیدی؟؟
جونگ کوک: اگه میدونستم اون بدن چقدر طعم آبنبات میده همون موقع میخوردمش
ا/ت: برعکسه تو من خیلی زود شروع کردم به خوردن آبنباتم
جونگ کوک: هی تو هر موقعه عصبی بودی یا نیاز به آرامش داشتی منو میبوسیدی تو بهمتجاوز کردی بعدش من
ا/ت: من لبایی رو میخوردم که ماله خودم بود
سه سال پیش
ا/ت: با نوره خورشید بیدار شدم کوک یه پاش از تخت افتا ه بود پایین یه پاش هم رو تخت بود خیلی مسخره خوابیده بود
کله صبح خندم گرفته
پاشدم رفتم بیرون دست و صورتم رو شستم رو کاناپه نشستم ساعت شیش بود زدم بازی کوپا رو ببینم البته نیمه دومش بود
برزیل دو یک از اوروگوئه جلو بود وسطایه بازی جیسون رو دیدم داره میاد سمتم
سلام داماد
جیسون: ا/تتتتت ممنونم
ا/ت: هیش کوک خوابه چی شده
جیسون: پدره دختره قبول کرد دیشب باهم رفتیم بیرون بعد بوسیدیم همو باورم نمیشه ولی تو چرا این کارو کردی؟؟
ا/ت: چون یکی بیاد تو رو بگیره بری
برات خونه خریدم فک کنم ۶۰۰متری باشه برو زندگی کن توش وسایل هم توش هست راستی دو ساعت دیگه کوک رو بیدار کن تمرین داره
جیسون: صورتت؟؟
ا/ت:چیزی نیس فهمیدی حرفم رو؟؟
جیسون:آره اره
ساعت هشت شد کوک رو صدا کردم و که بیدار شد
جونگ کوک:دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین
جیسون:اول صبحونه
جونگ کوک: اهوم
ا/ت کجاست؟؟
ا/ت:اینج.. ااااخ جیسونننن صدبار گفتم دره کشو هارو ببند
جیسون:ببخشید
ا/ت:کوفت احمق
راستی از کیم نازنین چه خبر؟؟
جیسون:تحت کنترله الان سه روز شده از خونش بیرون نیومده
پارت چهاردهم🖤
ا/ت:جعبه رو بعده کارم جمع کردم و گذاشتم کناره تخت
کوک اینجا میخوابی
لباسم رو در آوردم که یه دفعه هینی کشید و دستش رو گذاشت رویه چشماش
خندیدمو لباسم رو پوشیدم
دستت رو بردار پوشیدم
رفتم تو رخت خواب که کوکاومد رو شکم خوابیدم که کوک بغلم کرد
جونگ کوک:ببخشید داد کشیدم
ا/ت:هی منم داد زدم دلیل نمیشه ناراحت بشی
بغلش کردم و خوابیدم
(یه اسپویل بکنم براتون)
سه ساله آینده
ا/ت:صبح بیدارشدم دوباره کوکه برگشتم نگاش کردم پریسینگ لب تتو موهایه بلند هیکل گنده جونگ کوکی که قبلا میشناختم اینجوری نبود تو این سه سال خیلی عوض شد
جونگ کوک: چرا اینجوری نگاه میکنی؟؟(خمار)
ا/ت:چیه مگه نمیتونم
جونگ کوک: لباش رو سطحی بوسیدنم
معلومه که میشه
ا/ت: پاشدم رفتم جلویه آینه
هی کوک چند ماه دیگه تابستونه بخوای اینجوری گردنم رو کبود کنی نمیتونم برم بیرون از خونه
لباسم رو در آوردم که کوک یه دفعه بغلم کرد
جونگ کوک: خوب نرو مننمیتونم از آبنباتم دل بکنم گردنش رو لیس زدم
تنه لختش به بدن لختم میخورد سر شونم رو بوسه زدم
ا/ت: یادته اون شبی که اولین بار جلوت لباس عوض کردم؟؟چقدر خجالت کشیدی؟؟
جونگ کوک: اگه میدونستم اون بدن چقدر طعم آبنبات میده همون موقع میخوردمش
ا/ت: برعکسه تو من خیلی زود شروع کردم به خوردن آبنباتم
جونگ کوک: هی تو هر موقعه عصبی بودی یا نیاز به آرامش داشتی منو میبوسیدی تو بهمتجاوز کردی بعدش من
ا/ت: من لبایی رو میخوردم که ماله خودم بود
سه سال پیش
ا/ت: با نوره خورشید بیدار شدم کوک یه پاش از تخت افتا ه بود پایین یه پاش هم رو تخت بود خیلی مسخره خوابیده بود
کله صبح خندم گرفته
پاشدم رفتم بیرون دست و صورتم رو شستم رو کاناپه نشستم ساعت شیش بود زدم بازی کوپا رو ببینم البته نیمه دومش بود
برزیل دو یک از اوروگوئه جلو بود وسطایه بازی جیسون رو دیدم داره میاد سمتم
سلام داماد
جیسون: ا/تتتتت ممنونم
ا/ت: هیش کوک خوابه چی شده
جیسون: پدره دختره قبول کرد دیشب باهم رفتیم بیرون بعد بوسیدیم همو باورم نمیشه ولی تو چرا این کارو کردی؟؟
ا/ت: چون یکی بیاد تو رو بگیره بری
برات خونه خریدم فک کنم ۶۰۰متری باشه برو زندگی کن توش وسایل هم توش هست راستی دو ساعت دیگه کوک رو بیدار کن تمرین داره
جیسون: صورتت؟؟
ا/ت:چیزی نیس فهمیدی حرفم رو؟؟
جیسون:آره اره
ساعت هشت شد کوک رو صدا کردم و که بیدار شد
جونگ کوک:دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین
جیسون:اول صبحونه
جونگ کوک: اهوم
ا/ت کجاست؟؟
ا/ت:اینج.. ااااخ جیسونننن صدبار گفتم دره کشو هارو ببند
جیسون:ببخشید
ا/ت:کوفت احمق
راستی از کیم نازنین چه خبر؟؟
جیسون:تحت کنترله الان سه روز شده از خونش بیرون نیومده
پارت چهاردهم🖤
۱۳.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.