یقیه ای تهیونگ رو محکم گرفت
یقیه ای تهیونگ رو محکم گرفت
کوک: بار اولین و اخرت باشه که دست روی ا. ت بالند میکنی فهمیدی
ا. ت: نه کوک اون توری که فکر میکنی نیست
کوک: ا. ت از طرف داری نکن
ا. ت: اصلا به تو چه(داد)
کوک: چ چی
ا. ت: تهیونگ نامزد من هست و حق اینو داره که حتا منو بکشه ولی تو حق اینو نداری که به تهیونگ دست بزنی فهمیدی اگه تکرار کنی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی تمام تهیونگ بریم بالا از این ادم چندشم میشه (با گرفتن دست ته به داخل خونه رفتند و در رو قفل کردن)
کوک که هنوز توی شوک بود یکم جابه جا شود انگار توا نایی اینکه رو پاهاش وایستاد نداشت و حرف های ا. ت داخل ذهنش بود حدود 1ساعت بود که اونجا نشته بود و باخودش فکر میکرد و این کار ا. ت مطمئن شود که متنفر شود ولی با فکری که به سرش زده شود بلند شود و به سمت خونش رفت و با برداشن گوشیش شماره ای مورد نظر خودش رو گفت با جواب دادن اون کوک گفت: به کمک نیاز دارم مین سو
کوک: بار اولین و اخرت باشه که دست روی ا. ت بالند میکنی فهمیدی
ا. ت: نه کوک اون توری که فکر میکنی نیست
کوک: ا. ت از طرف داری نکن
ا. ت: اصلا به تو چه(داد)
کوک: چ چی
ا. ت: تهیونگ نامزد من هست و حق اینو داره که حتا منو بکشه ولی تو حق اینو نداری که به تهیونگ دست بزنی فهمیدی اگه تکرار کنی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی تمام تهیونگ بریم بالا از این ادم چندشم میشه (با گرفتن دست ته به داخل خونه رفتند و در رو قفل کردن)
کوک که هنوز توی شوک بود یکم جابه جا شود انگار توا نایی اینکه رو پاهاش وایستاد نداشت و حرف های ا. ت داخل ذهنش بود حدود 1ساعت بود که اونجا نشته بود و باخودش فکر میکرد و این کار ا. ت مطمئن شود که متنفر شود ولی با فکری که به سرش زده شود بلند شود و به سمت خونش رفت و با برداشن گوشیش شماره ای مورد نظر خودش رو گفت با جواب دادن اون کوک گفت: به کمک نیاز دارم مین سو
۶.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۳