پارت ۱ (pure love)
از زبان ا/ت
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
گوشیمو چک کردم ...هیچ پیامی نبود برعکس همیشه که دوست پسرم کانگ مینهو بهم زنگ میزد و بیدارم میکرد یه مدتی شده که حتی پیام ساده هم نمیده باهام سرده هرچند الان توی وضعیت خوبی نیست پس یه جورایی طبیعیه
یونی فرمم رو پوشیدم و بعد از صبحانه رفتم مدرسه
در کلاس رو باز کردم با مینهویی مواجه شدم که همهی دخترا دور میزش بودن
سریع خودمو رسوند بهش و گفتم : هوی مگه کورین نمی بینید دوست دختر داره؟؟
همه دخترا با چشم غوره هاشون پاشدن و رفتن به مینهو گفتم: برای چی میزاری دورت جمع بشن ها؟ مگه نمیدونی بدم میاد؟
مینهو خندید و گفت: بیخیال ا/ت چقد سخت میگیری درسته دوست پسر تو ام ولی شوهرت که نیستم انقد بهم سخت میگیری
مثل همیشه با خودم گفتم بخاطر مشکلات پدر و مادرشه که اینو میگه وگرنه قصدی نداره هرچند از درون آدما نمیشه خبردار شد
معلم ورزشمون اومد سر کلاس من عاشق دوشنبه ها بودم چون زنگ اولش ورزش داشتیم و منم که خدای ورزشم(برعکس ادمینتون💔🙂)
رفتیم والیبال بازی کنیم تیم دخترای کلاسمون جدا و تیم پسرا هم جدا بود
کاپیتان تیم ما من بودم و کاپیتان تیم پسرا مینهو بود چه شود دیگه همین الانش هم باهام سرد رفتار می کنه حالا رقیبم هم هست
دو دست اول رو تیم دخترا برد
دست سوم پسرا
دست چهارم پسرا
حالا این دست پنجم دست آخری بود که بازی می کردیم هردو تیم مساوی بودیم برای همین این دست سرنوشت تیم هامون بود
درحال بازی بودیم که توپ رسید سمت من دیگه دستام درد می کردن و منم سعی داشتم خوب بازی کنم
دستامو بلند کردمو به توپ ضربه زدم اما ...
توپ خورد تو سر یکی از هم تیمی هام و افتاد روی زمین
همه دورش جمع شده بودن رفتم سمتش که بفهمم کیه
اون خواهرم بود کیم یورا
بلندش کردم و گفتم : یورا خوبی؟؟صدمه دیدی؟
یورا سرشو به نشونه نه تکون داد
گفتم: ببخشید یورا نمیخواستم اینجوری بزنمت
مینهو با لحن تندی گفت: چی؟اگه چیزیش میشد چی چرا حواست نبود ا/ت؟
گفتم: خب حواسم نبود مگه دسته من بود؟
این دفعه عصبی تر شد و گفت: آره اگه نمیتونی خب بازی نکن
خیلی بهم برخورده بود مگه من دوست دخترش نیستم پس چرا اینجوری حرف میزنه با من ؟
میخواست باز دهن باز کنه و کلی حرف بارم کنه که یکی از همکلاسی هام به اسم جونگ کوک اومد و جلوشو گرفت
گفت: هی هی مینهو آروم باش...
سرپا وایسادم و گفتم: من از همگی معذرت میخوام
همون پسره جونگ کوک گفت: بیخود....
همه با تعجب نگاش می کردیم که گفت: چه خطایی کردی که معذرت خواهی می کنی؟؟
گفتم : ....
آقا ادمینتون خیلی عجوله برای این فیک دیگه خودتون قرارمون رو فراموش کنید به بزرگی خودتون 😂❤️
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
گوشیمو چک کردم ...هیچ پیامی نبود برعکس همیشه که دوست پسرم کانگ مینهو بهم زنگ میزد و بیدارم میکرد یه مدتی شده که حتی پیام ساده هم نمیده باهام سرده هرچند الان توی وضعیت خوبی نیست پس یه جورایی طبیعیه
یونی فرمم رو پوشیدم و بعد از صبحانه رفتم مدرسه
در کلاس رو باز کردم با مینهویی مواجه شدم که همهی دخترا دور میزش بودن
سریع خودمو رسوند بهش و گفتم : هوی مگه کورین نمی بینید دوست دختر داره؟؟
همه دخترا با چشم غوره هاشون پاشدن و رفتن به مینهو گفتم: برای چی میزاری دورت جمع بشن ها؟ مگه نمیدونی بدم میاد؟
مینهو خندید و گفت: بیخیال ا/ت چقد سخت میگیری درسته دوست پسر تو ام ولی شوهرت که نیستم انقد بهم سخت میگیری
مثل همیشه با خودم گفتم بخاطر مشکلات پدر و مادرشه که اینو میگه وگرنه قصدی نداره هرچند از درون آدما نمیشه خبردار شد
معلم ورزشمون اومد سر کلاس من عاشق دوشنبه ها بودم چون زنگ اولش ورزش داشتیم و منم که خدای ورزشم(برعکس ادمینتون💔🙂)
رفتیم والیبال بازی کنیم تیم دخترای کلاسمون جدا و تیم پسرا هم جدا بود
کاپیتان تیم ما من بودم و کاپیتان تیم پسرا مینهو بود چه شود دیگه همین الانش هم باهام سرد رفتار می کنه حالا رقیبم هم هست
دو دست اول رو تیم دخترا برد
دست سوم پسرا
دست چهارم پسرا
حالا این دست پنجم دست آخری بود که بازی می کردیم هردو تیم مساوی بودیم برای همین این دست سرنوشت تیم هامون بود
درحال بازی بودیم که توپ رسید سمت من دیگه دستام درد می کردن و منم سعی داشتم خوب بازی کنم
دستامو بلند کردمو به توپ ضربه زدم اما ...
توپ خورد تو سر یکی از هم تیمی هام و افتاد روی زمین
همه دورش جمع شده بودن رفتم سمتش که بفهمم کیه
اون خواهرم بود کیم یورا
بلندش کردم و گفتم : یورا خوبی؟؟صدمه دیدی؟
یورا سرشو به نشونه نه تکون داد
گفتم: ببخشید یورا نمیخواستم اینجوری بزنمت
مینهو با لحن تندی گفت: چی؟اگه چیزیش میشد چی چرا حواست نبود ا/ت؟
گفتم: خب حواسم نبود مگه دسته من بود؟
این دفعه عصبی تر شد و گفت: آره اگه نمیتونی خب بازی نکن
خیلی بهم برخورده بود مگه من دوست دخترش نیستم پس چرا اینجوری حرف میزنه با من ؟
میخواست باز دهن باز کنه و کلی حرف بارم کنه که یکی از همکلاسی هام به اسم جونگ کوک اومد و جلوشو گرفت
گفت: هی هی مینهو آروم باش...
سرپا وایسادم و گفتم: من از همگی معذرت میخوام
همون پسره جونگ کوک گفت: بیخود....
همه با تعجب نگاش می کردیم که گفت: چه خطایی کردی که معذرت خواهی می کنی؟؟
گفتم : ....
آقا ادمینتون خیلی عجوله برای این فیک دیگه خودتون قرارمون رو فراموش کنید به بزرگی خودتون 😂❤️
۵۵.۲k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.