باران می آمد ...
باران می آمد ...
یک شبی، از اوایل پاییز ، که هوای شهر رَم کرده بود
باران عین الاغ میآمد هنوز
البته من نمیدانم الاغ چطوری میآید دقیقاً ولی میدانم که باران عین الاغ چهجوری هست
و من یک عالم خاطره،میگیرم روی دوشم؟
نه
بوی دستهات،طعم صدات،
توشهی راهم؟
نه
عکس چشمهات وقتی توی کافه روبروی هم می نشستیم، با همهی هزار و یک جور نگاه توش ...
توو کولهبارم؟
نه
نمیبرم اصلاً
چیزی از تو نمیبرم
جاش یک تکهی بزرگ از خودم را پیشت جا میگذارم
و مهاجرت میکنم از تو
که کم از وطنَم نداشتی
که سلول سلولَت را زندگی کرده بودم
...پیشنهاد میکنم برید و انرژی بگیرید این روزای آخر سالی ... واسه خونه تکونی دل جای خوبیه . من تو برنامم بود که یه نفرو ببرم یه روزی اینجا و سورپرایزش کنم که قسمت نشد ولی شماها دوتا دوتا برید;
یک شبی، از اوایل پاییز ، که هوای شهر رَم کرده بود
باران عین الاغ میآمد هنوز
البته من نمیدانم الاغ چطوری میآید دقیقاً ولی میدانم که باران عین الاغ چهجوری هست
و من یک عالم خاطره،میگیرم روی دوشم؟
نه
بوی دستهات،طعم صدات،
توشهی راهم؟
نه
عکس چشمهات وقتی توی کافه روبروی هم می نشستیم، با همهی هزار و یک جور نگاه توش ...
توو کولهبارم؟
نه
نمیبرم اصلاً
چیزی از تو نمیبرم
جاش یک تکهی بزرگ از خودم را پیشت جا میگذارم
و مهاجرت میکنم از تو
که کم از وطنَم نداشتی
که سلول سلولَت را زندگی کرده بودم
...پیشنهاد میکنم برید و انرژی بگیرید این روزای آخر سالی ... واسه خونه تکونی دل جای خوبیه . من تو برنامم بود که یه نفرو ببرم یه روزی اینجا و سورپرایزش کنم که قسمت نشد ولی شماها دوتا دوتا برید;
۵۰۴
۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.