"NIGHT CLUB" p:4
&حالا دیگه قانون رو میدونی . وقتشه امشب و زندگی کنی!"
جیمین چشماشو چرخوند ولی ترجیح داد ساکت بمونه و دنبال هوسوک از خط رد شد.
ناخداگاه لرزی به بدنش افتاد ولی به خودش تاکید کرد که فقط بخاطر جویه که توسط اون آدمای مسخره و سادهلوح ایجاد شده.
با وجود قانون عجیب و غریبی که اون مکان داشت ولی مثل بقیه کلابایی بود که تا حالا رفته بود.
ا.ت هیچ ایده ای نداشت هوبی اینجا رو چطوری پیدا کرده و ساخته ،و اهمیتی هم نمی داد .
خیلی وقت بود چیزای مختلف واسش بی اهمیت شده بودن ...
بدون اینکه نوشیدنی واسه خودش سفارش بده به گوشه ای ترین نقطه کلاب رفت و یه صندلی برای نشستن پیدا کرد ...
به غریبه ای که کنارش بود توجهی نکرد و منتظر شد تا هوسوک هم خودش رو بهش برسونه .
اما توجه پسری که کنارش بود بهش جلب شد : "هی ...چرا اومدی این گوشه زانو غم بغل کردی ؟"
ا.ت با صدای بمی که از کنارش شنید سرش رو چرخوند و پسر قد بلندی رو دید که موهای مشکیش رو بالا داده بود.
ا.ت نگاهش رو از پسرک برداشت و به رو به رو داد و گفت :
" کار دیگه ای ندارم بکنم .خودت چرا وقتی اینجا نشستی به بقیه ایراد میگیری ؟ "
لحن ا.ت آنقدر سرد بود که تن پسر رو به روش یخ زد .
یه جورایی حس خوبی به این غریبه ی فضول نداشت .
" بخاطر بدن دردم تصمیم گرفتم یه گوشه بشینم و به خوشحالی بقیه نگاه کنم تا ازشون انرژی بگیرم ."
پسر که انگار نگاه بیحوصله ا.ت براش کوچکترین اهمیتی نداشت با سرخوشی جواب داد و شونه بالا انداخت.
"بدن درد ؟یعنی توهم مریضی ؟"
ا.ت که نظرش جلب شده بود کاملا سمت پسر چرخید.
" من هم ، منظورت اینه که مریضی ؟ واسه همین قیافه ت اینطوریه "
"مگه قیافه م چطوریه؟ "
" شبیه آدمایی که از زندگی سیر شدن . حالا بیماریت چی هست ؟"
" مشکل قلبی دارم .خودت چی ؟هنوز جواب ندادی ."
پسر پوزخند صدا داری زد و رو به دختر زیبای روبه رویش جواب داد .
" همین؟من گفتم سرطانی چیزی داری .و بدن من به خاطر بیماری نیست . امروز بعد از یه مدت طولانی ورزش کردم ... دلیلش اینه."
ا.ت بخاطر رفتار گستاخانه ی شخص رو به روش هم تعجب کرده بود هم به قدری عصبی بود خط خطی شده بود که دوست داشت سر اون غریبه رو بگیره و بکوبه به دیوار.
" کارت درست نبود که وانمود کنی بیماری تا اطلاعات خصوصی منو از زیر زبونم بکشی "
............................................................
جیمین چشماشو چرخوند ولی ترجیح داد ساکت بمونه و دنبال هوسوک از خط رد شد.
ناخداگاه لرزی به بدنش افتاد ولی به خودش تاکید کرد که فقط بخاطر جویه که توسط اون آدمای مسخره و سادهلوح ایجاد شده.
با وجود قانون عجیب و غریبی که اون مکان داشت ولی مثل بقیه کلابایی بود که تا حالا رفته بود.
ا.ت هیچ ایده ای نداشت هوبی اینجا رو چطوری پیدا کرده و ساخته ،و اهمیتی هم نمی داد .
خیلی وقت بود چیزای مختلف واسش بی اهمیت شده بودن ...
بدون اینکه نوشیدنی واسه خودش سفارش بده به گوشه ای ترین نقطه کلاب رفت و یه صندلی برای نشستن پیدا کرد ...
به غریبه ای که کنارش بود توجهی نکرد و منتظر شد تا هوسوک هم خودش رو بهش برسونه .
اما توجه پسری که کنارش بود بهش جلب شد : "هی ...چرا اومدی این گوشه زانو غم بغل کردی ؟"
ا.ت با صدای بمی که از کنارش شنید سرش رو چرخوند و پسر قد بلندی رو دید که موهای مشکیش رو بالا داده بود.
ا.ت نگاهش رو از پسرک برداشت و به رو به رو داد و گفت :
" کار دیگه ای ندارم بکنم .خودت چرا وقتی اینجا نشستی به بقیه ایراد میگیری ؟ "
لحن ا.ت آنقدر سرد بود که تن پسر رو به روش یخ زد .
یه جورایی حس خوبی به این غریبه ی فضول نداشت .
" بخاطر بدن دردم تصمیم گرفتم یه گوشه بشینم و به خوشحالی بقیه نگاه کنم تا ازشون انرژی بگیرم ."
پسر که انگار نگاه بیحوصله ا.ت براش کوچکترین اهمیتی نداشت با سرخوشی جواب داد و شونه بالا انداخت.
"بدن درد ؟یعنی توهم مریضی ؟"
ا.ت که نظرش جلب شده بود کاملا سمت پسر چرخید.
" من هم ، منظورت اینه که مریضی ؟ واسه همین قیافه ت اینطوریه "
"مگه قیافه م چطوریه؟ "
" شبیه آدمایی که از زندگی سیر شدن . حالا بیماریت چی هست ؟"
" مشکل قلبی دارم .خودت چی ؟هنوز جواب ندادی ."
پسر پوزخند صدا داری زد و رو به دختر زیبای روبه رویش جواب داد .
" همین؟من گفتم سرطانی چیزی داری .و بدن من به خاطر بیماری نیست . امروز بعد از یه مدت طولانی ورزش کردم ... دلیلش اینه."
ا.ت بخاطر رفتار گستاخانه ی شخص رو به روش هم تعجب کرده بود هم به قدری عصبی بود خط خطی شده بود که دوست داشت سر اون غریبه رو بگیره و بکوبه به دیوار.
" کارت درست نبود که وانمود کنی بیماری تا اطلاعات خصوصی منو از زیر زبونم بکشی "
............................................................
۶.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.