بلک رز part 43
جنی
داشتم به رفتار های رزی نگاه میکردم .
جیغ میزد و موهاشو چنگ میزد ، گهگاهی ام لبخند ای ترسناکی میزد .
مشخص نبود خوشحاله یا ناراحت، بیشتر انگار هیجان زده شده بود.
معلوم نبود اون پسره احمق چی بهش گفته بود که اینطوری شده .
کتمو پرت کردم یه گوشه و کنار رزی روی تخت جا خشک کردم .
یاد مکالمه خودمو تهیونگ افتادم ....
فلش بک :
جیمین عصبی رو دیدم که داشت رزی رو سمت در پشتی میکشوند
و رزی داشت تقلا میکرد که دستشو آزاد کنه ،
خواستم برم کمک رزی و جداشون کنم که تهیونگ نزاشت ،
تهیونگ: ولشون کن
جنی : چرا ؟ داره دست رفیقمو میشکنه بزار برم حسابشو برسم ...
تهیونگ: بت میگم ول کن میخواد باهاش حرف بزنه
عصبی به تهیونگ نگاه کردم،
جنی: چه حرفی میخواد بزنه ؟
به جنازه دیوید نگاه کوتاهی انداختم و بهش اشاره کردم و داد نسبتا بلندی زدم .
جنی: زده این بد بختو کشته بعد انتظار داری بهش اعتماد کنم دوستمو نکشه ؟ اصلا هیچ معلوم هست این پسره احمق چه مرگشه ؟!
تهیونگ کلافه دستشو تو موهاش کشید .
بی حوصلگی از چشماش میبارید
با سر به چند تا از بادیگاردا اشاره کرد که بیان
دارو دسته دیوید رو جمع کنن .
بعد دوباره به من زل زد ،
تهیونگ: بیا بریم بشینیم بهت میگم
جنی: چی میخوای بگی هااااا؟
تهیونگ: بهت میگم بیا بشین
عصبی دنبالش راه افتادم، سمت یکی از میز ها رفتیم و نشستیم
جنی: گوش میدم جناب آقای کیم
دستاشو توی هم قفل کرد و سرشو کج کرد.
تهیونگ: ببین دختر جون ، این داداشمون از خیلی وقت پیش عاشق پیشه رزان خانوم بوده ،
و الان یه جورایی برگشتتون رو یه فرصت برای اعتراف به رزی میبینه ...
ادامه پارت بعد ...
پارت ۴۴ بعد از پارت ۴۸ هست
گذارش شده بود
داشتم به رفتار های رزی نگاه میکردم .
جیغ میزد و موهاشو چنگ میزد ، گهگاهی ام لبخند ای ترسناکی میزد .
مشخص نبود خوشحاله یا ناراحت، بیشتر انگار هیجان زده شده بود.
معلوم نبود اون پسره احمق چی بهش گفته بود که اینطوری شده .
کتمو پرت کردم یه گوشه و کنار رزی روی تخت جا خشک کردم .
یاد مکالمه خودمو تهیونگ افتادم ....
فلش بک :
جیمین عصبی رو دیدم که داشت رزی رو سمت در پشتی میکشوند
و رزی داشت تقلا میکرد که دستشو آزاد کنه ،
خواستم برم کمک رزی و جداشون کنم که تهیونگ نزاشت ،
تهیونگ: ولشون کن
جنی : چرا ؟ داره دست رفیقمو میشکنه بزار برم حسابشو برسم ...
تهیونگ: بت میگم ول کن میخواد باهاش حرف بزنه
عصبی به تهیونگ نگاه کردم،
جنی: چه حرفی میخواد بزنه ؟
به جنازه دیوید نگاه کوتاهی انداختم و بهش اشاره کردم و داد نسبتا بلندی زدم .
جنی: زده این بد بختو کشته بعد انتظار داری بهش اعتماد کنم دوستمو نکشه ؟ اصلا هیچ معلوم هست این پسره احمق چه مرگشه ؟!
تهیونگ کلافه دستشو تو موهاش کشید .
بی حوصلگی از چشماش میبارید
با سر به چند تا از بادیگاردا اشاره کرد که بیان
دارو دسته دیوید رو جمع کنن .
بعد دوباره به من زل زد ،
تهیونگ: بیا بریم بشینیم بهت میگم
جنی: چی میخوای بگی هااااا؟
تهیونگ: بهت میگم بیا بشین
عصبی دنبالش راه افتادم، سمت یکی از میز ها رفتیم و نشستیم
جنی: گوش میدم جناب آقای کیم
دستاشو توی هم قفل کرد و سرشو کج کرد.
تهیونگ: ببین دختر جون ، این داداشمون از خیلی وقت پیش عاشق پیشه رزان خانوم بوده ،
و الان یه جورایی برگشتتون رو یه فرصت برای اعتراف به رزی میبینه ...
ادامه پارت بعد ...
پارت ۴۴ بعد از پارت ۴۸ هست
گذارش شده بود
۷.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.