پارت۷
باهم دیگه رفتین تو، مثل همیشه یه هات چاکلت داغ با کلی هله هوله روی میزش بود، بهش لبخند عمیقی زدی و دست از خجالتی بودن کشیدی کیفتو انداختی زمینو محکم لبشو بوسیدی با گذاشتن دستش روی باسنت و گردنت مشتاق تر از همیشه همراهیت کرد، لبشو برداشت و گفت:بشین هات چاکلتمونو بخوریم دافی کوچولوم.
ات.اوممم باشه.
بعدش باهمدیگه روی مبل سه نفره شرکت نشستید
بعد از خوردن نصف خوراکیا دست کشیدی خواستی بحثو وسط بکشی
ات. امم ددی؟
آرمین. جوونم دختر کوچولوم
ات. اون آقاهه که دم در بو....
اجازه نداد حرفت تموم بشه شروع کرد به جواب دادن
آرمین. آهاا هیرادو میگی اره اون دوست صمیمیمه(لبخند)
ات. اهوممم
آرمین. چرا مشکلی پیش اومده، ببینم چیزی که بهت نگفته
ات.نه نه خب معلم فیزیکمه
آرمین. او ..جدی، خوبه (مضطرب)
ات. عشقم خوبی؟؟ حالت خوبه؟
آرمین. ام اره بیبی کوچولو دل تنگتم
ات. اوممم چجوری رفع دلتنگی کنیم
آرمین. پس تو نمیدونی نه، خوب میدونی چجوری کوچولو ولی امروز یکم متفاوت
ات. امم.. داری میترسونیم منظورت... چ... چیه
ات.اوممم باشه.
بعدش باهمدیگه روی مبل سه نفره شرکت نشستید
بعد از خوردن نصف خوراکیا دست کشیدی خواستی بحثو وسط بکشی
ات. امم ددی؟
آرمین. جوونم دختر کوچولوم
ات. اون آقاهه که دم در بو....
اجازه نداد حرفت تموم بشه شروع کرد به جواب دادن
آرمین. آهاا هیرادو میگی اره اون دوست صمیمیمه(لبخند)
ات. اهوممم
آرمین. چرا مشکلی پیش اومده، ببینم چیزی که بهت نگفته
ات.نه نه خب معلم فیزیکمه
آرمین. او ..جدی، خوبه (مضطرب)
ات. عشقم خوبی؟؟ حالت خوبه؟
آرمین. ام اره بیبی کوچولو دل تنگتم
ات. اوممم چجوری رفع دلتنگی کنیم
آرمین. پس تو نمیدونی نه، خوب میدونی چجوری کوچولو ولی امروز یکم متفاوت
ات. امم.. داری میترسونیم منظورت... چ... چیه
۳۹۵
۲۸ آذر ۱۴۰۳