پارت ۹

جیمین. هه ( پوزخند ) که من آشغالم آره؟؟؟
ا.ت. آره تو یه عوضی آشغالی
جیمین. خوب بود نمیومدم نجاتت بدم؟ معلوم نبود الان دختری یا نه ( با داد )
ا.ت. هر چیزی هم که میشد نباید بهم میگفتی ه.ر.ز.ه ( داد )
جیمین. مگه نیستی؟ ( داد )
ا.ت. چی؟ ( بغض )
جیمین. مگه ه.ر.ز.ه نیستی؟؟؟ ( داد )
ا.ت. میدونی خیلی سخته از تو بشنوم که بهم میگی ه.ر.ز.ه
جیمین. چیش سخته؟ سخته یکی حقیقتو بهت بگه
ا.ت. تو چته؟ تو چرا اینقدر جوش آوردی؟ چرا اینقدر برات مهمه؟ من و تو فقط هم کلاسی هستیم
جیمین. که فقط همکلاسیم آره؟
دستمو گرفت و کوبوندم به دیوار و لبشو چسبوند به لبم. اولش خیلی شکه شدم اما چرا دارم همراهیش میکنم؟ نه نباید اینکارو کنم. سعی کردم هلش بدم عقب اما نمیرفت بار آخر تمام زورمو جمع کردم تو دستم و هلش دادم عقب که یه قدم رفت عقب ولی دوباره اومد و لبشو کوبوند به لبم. این بار دیگه هیج حرکتی نکردم. نه همراهی نه مخالفت. بعد ۳ مین ازم جدا شد
ا.ت. هه ( پوزخند ) چرا یه ه.ر.ز.ه رو میبوسی؟
جیمین. بس کن
ا.ت. جواب بده دیگه ( با صدای بلند )
جیمین. .......
ا.ت. پارک جیمین چرا یه ه.ر.ز.ه رو بدون اجازه بوسیدی؟ ( با داد )
جیمین. .......
ا.ت. اومدم برم از اونجا که یهو گفت
جیمین. چون دوسِت دارم ( داد )
ا.ت. چی؟
جیمین. آره چون دوست دارم. وقتی دیدم اون مرده داره میبرتت تو اون اتاق نتونستم جلو خودمو بگیرم.
ا.ت. یه نگاهی بهش کردم و خواستم برم که بازومو گرفت
جیمین. نرو
ا.ت. ولم کن
جیمین. خواهش میکنم نرو. من بدون تو نمیتونم
ا.ت. نگاهی بهش کردم که دیدم اشک تو چشماش جمع شده
ا.ت. میدونی چیه؟ منم دوست داشتم
جیمین. داشتی؟
ا.ت. آره داشتم. همون موقع که از دست اون پسره نجاتم دادی جذبت شدم اما الان دیگه نه
جیمین. چی؟
ا.ت. تو منو دوست نداری. تا دو دقیقه پیش داشتی بهم میگفتی این که هرز.م یه حقیقته بعد الان داری ادعای دوست داشتن میکنی؟ پارک جیمین به نظرم عاشق یه هرز.ه نشو
بعدشم از اونجا دور شدم
جیمین. من چیکار کردم؟ ( به خودش میگه )
رفتم خونه و درو بستم و هر جیزی که رو دم دستم میومد رو پرت میکردم اما بازم آروم نشدم. یه نگاهی به خودم تو آینه ای که جلوم بود کردم. از خودم بدم میومد. با مشت کوبیدم به آینه که بخشی از شیشه هاش شکست. دستمو بدجور بریده بودم اما برام مهم نبود. رفتم و از توی کمد آشپزخونه ۴ تا شیشه وودکا آوردم و یکی یکی اونا رو سر میکشیدم تا شاید حالم بهتر شه.
ویو ا.ت
وقتی از اونجا دور شدم حالم خیلی بد بود. یادم به یونا افتاد. سریع بهش زنگ زدم
یونا. عنتر خر ک.صکش گوریل کدوم گوری بودی؟
ا.ت. یونا حالم خوب نیست بعدا بهت میگم تو کجایی؟
یونا. چرا چیشده؟
ا.ت. یونا گفتم که بعدا برات تعریف میکنم الان کجایی؟
یونا. دارم میرم خونه
ا.ت. خیلیه خب خونه نرو بیا خونه ما
یونا. نه نمیتونم جونگکوکم خونست مزاحم میشم
ا.ت. یونا دارم بهت میگم حالم بده نیاز دارم به یکی که دردامو بهش بگم بعد میگی داری مزاحم میشی؟ ( با صدای بلند )
یونا. ببخشید عزیزم الان میام
ا.ت. بیا فقط زود بیا
گوشیو قطع کردم. همینطوری داشتم گریه میکردم و میرفتم سمت خونه. رفتم تو خونه و سریع رفتم دستشویی تا کوک منو اینجوری نبینه. دست و صورتمو شستم اما بازم معلوم بود گریه کردم واسه همین ماسک زدم.
کوک. ا.ت کجایی؟ ( با صدای بلند )
ا.ت. دستشوییم ( اینم صدای بلند جوری که کوک بشنوه )
وقتی ماسکو زدم از دستشویی اومدم بیرون که کوک منو دید
کوک. اوووو خبریه؟
ا.ت. چه خبری؟
کوک. هیچی دیدم ماسک زدی گفتم شاید میخوای بری جایی
ا.ت. نه بابا یونا میخواد بیاد
کوک. آها اوکی

تا آخر این فیک شرط نمیذارم و هر وقت پارت ها رو نوشتم میذارمشون