۵ .. لایک شه
پارت ۵
ته : اشکالی نداره حالا گریه نکن
ات : ( گریه شدت گرفت )
شوگا : هی ات چیشده
ات : ام هیچی فقط میشه منو ببرین خونه لباسامو بردارم
نامی : باشه
فلش بک به خونه ات :
فیلیکس ویو :
داشتم گیم میزدم که ات با اعضا اومدن تو
- برگشتی بیب میدونستم طاقت دوریتو نداری
ات : میخوام لباسامو بردارم
- زیاد خیال بافی کردم
ات : توکه خیلی خیال بافی میکنی راستی ازت شکایتم میکنم
- چرااااا
ات : واس اینکه بدون اجازه باهام رابطه فیزیکی داشتی
- وایی ترسیدم ... خو مشنگ دوست دخترم همه میدونن همهههه چیو میخوای شکایت کنی
ات : یه کاری میکنم حالا
- اینا اینجا چی میخوان ؟؟
ات : بادیگاردامن
- باریگارددددد ... یکی باید واسه اینا بادیگارد بگیره
شوگا : دیگه خیلی دارم صب میکنم نزنمش ( استین هاشو داد بالا )
( دینگ دینگ )
- این کیه این وقت شب
مکالمه :
ات : بله ؟
مامان فیلیکس = >
< سلام عزیزم چطوری ؟
ات : عا سلام مامان جان خوبین ؟
< مرسی دخترم میشه آدرس خونتون رو بهم بدی
ات : خونمونننن ؟
< اره دیگه خونه تو و فیلیکس
ات : بله دارین تشریف میارین اینجا
< با اجازه بله
ات : تشریف بیارین آدرس........
< یه نیم ساعت دیگه میرسم
ات : مواظب باشین
...............................
ات : چرااااا نگفتی مامانت داره میاددددد
- مامانم داره میاد ؟؟ خاک عالمممم
ات : هوفففف شما ( به اعضا گف )
سعی کنین خوب رفتار کنین انگار رفیقمون اوکی
ات : واییییییییییی نابییی
ات ویو :
رفتم سوار ماشین شدم با کلی دردسر نابی رو بردم بالا خودم سریع رفتم خونه که کفش مامان فیلیکس رو دیدم
ات : خدااااا ( آروم )
ات : سلام مامان جان
< سلام دخترم کجا بودی ؟
ات : عام دوستم حالش بد بود بردمش خونه
< این وقت شب فیلیکس اجاره داد ؟
ات : ام بله
< فیلیکس یه خورده غیرت ! ( کیفو پرت کرد سمتش )
- معذرت
شوگا : ما دیگه رفع زحمت میکنیم
< شما چه رفیقایی هستین که این وقت شب بیرون میمونین ؟
شوگا : ام
ات : خوشون نزدیکه
< هی این دو مرغ عاشقو تنها بزارید ( نگاه شیطنت آمیز لا لا )
ات : یا مامان جان نیاز نیست
< چرا شماکه هنوز بجه ندارید ؟
ات : ولی ما هنوز ازدواج نکردیم
- مامانم راس میگه دیه !
ات : ببند
< ایشالا هرچه زودتر ازدواج میکنین
ته ویو :
هه چقدر این رو مخه
جیمین ویو :
ات همین الانم ماله منه چه برسه به بعد
شوگا ویو :
عاهه فک کنم هرچه زودتر بامن ازدواج میکنه
حمایتت کنین
ته : اشکالی نداره حالا گریه نکن
ات : ( گریه شدت گرفت )
شوگا : هی ات چیشده
ات : ام هیچی فقط میشه منو ببرین خونه لباسامو بردارم
نامی : باشه
فلش بک به خونه ات :
فیلیکس ویو :
داشتم گیم میزدم که ات با اعضا اومدن تو
- برگشتی بیب میدونستم طاقت دوریتو نداری
ات : میخوام لباسامو بردارم
- زیاد خیال بافی کردم
ات : توکه خیلی خیال بافی میکنی راستی ازت شکایتم میکنم
- چرااااا
ات : واس اینکه بدون اجازه باهام رابطه فیزیکی داشتی
- وایی ترسیدم ... خو مشنگ دوست دخترم همه میدونن همهههه چیو میخوای شکایت کنی
ات : یه کاری میکنم حالا
- اینا اینجا چی میخوان ؟؟
ات : بادیگاردامن
- باریگارددددد ... یکی باید واسه اینا بادیگارد بگیره
شوگا : دیگه خیلی دارم صب میکنم نزنمش ( استین هاشو داد بالا )
( دینگ دینگ )
- این کیه این وقت شب
مکالمه :
ات : بله ؟
مامان فیلیکس = >
< سلام عزیزم چطوری ؟
ات : عا سلام مامان جان خوبین ؟
< مرسی دخترم میشه آدرس خونتون رو بهم بدی
ات : خونمونننن ؟
< اره دیگه خونه تو و فیلیکس
ات : بله دارین تشریف میارین اینجا
< با اجازه بله
ات : تشریف بیارین آدرس........
< یه نیم ساعت دیگه میرسم
ات : مواظب باشین
...............................
ات : چرااااا نگفتی مامانت داره میاددددد
- مامانم داره میاد ؟؟ خاک عالمممم
ات : هوفففف شما ( به اعضا گف )
سعی کنین خوب رفتار کنین انگار رفیقمون اوکی
ات : واییییییییییی نابییی
ات ویو :
رفتم سوار ماشین شدم با کلی دردسر نابی رو بردم بالا خودم سریع رفتم خونه که کفش مامان فیلیکس رو دیدم
ات : خدااااا ( آروم )
ات : سلام مامان جان
< سلام دخترم کجا بودی ؟
ات : عام دوستم حالش بد بود بردمش خونه
< این وقت شب فیلیکس اجاره داد ؟
ات : ام بله
< فیلیکس یه خورده غیرت ! ( کیفو پرت کرد سمتش )
- معذرت
شوگا : ما دیگه رفع زحمت میکنیم
< شما چه رفیقایی هستین که این وقت شب بیرون میمونین ؟
شوگا : ام
ات : خوشون نزدیکه
< هی این دو مرغ عاشقو تنها بزارید ( نگاه شیطنت آمیز لا لا )
ات : یا مامان جان نیاز نیست
< چرا شماکه هنوز بجه ندارید ؟
ات : ولی ما هنوز ازدواج نکردیم
- مامانم راس میگه دیه !
ات : ببند
< ایشالا هرچه زودتر ازدواج میکنین
ته ویو :
هه چقدر این رو مخه
جیمین ویو :
ات همین الانم ماله منه چه برسه به بعد
شوگا ویو :
عاهه فک کنم هرچه زودتر بامن ازدواج میکنه
حمایتت کنین
۱۰.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.