فیک تهیونگ (انتقام) پارت آخر
صبح روز بعد:
*از زبان مینجی*
صبح بود...منم خواب بودم که یهو با صدای خیلی بلندی از خواب پریدم
یکی داشت با مشت به در اتاقم ضربه میزد!!!
یهو تهیونگ زنگ زد:
مینجی: الو؟
تهیونگ: الو مینجی...در اتاقت رو باز نکن!!
مینجی: برای چی؟؟
تهیونگ: مثل اینکه قاتل خواهرت... همون پارت سئوجون فهمیده هکش کردی؛ اومده و میخواد بکشتت!!!
مینجی: چییی؟؟؟!!!!!
تهیونگ: من دارم میام...در رو تا اونموقع باز نکن
مینجی: باشه!!
و قطع کرد...
از ترس فقط تکیه داده بودم به گوشه ی دیوار
منتظر کمک بودم چون کار دیگه ای هم نمیتونستم بکنم
یهو در شکست!!
پارت سئوجون اومد توی اتاقم
میخواست منو بکشه!!!
پارک سئوجون:هیسسسس...
سر و صدا نکن!!
مینجی: داری چیکار میکنی؟!
یه یهو دیدم تهیونگ داره خیلی آروم از پشت در اتاق میاد تو
اومد و دستاش رو از پشت بست
تهیونگ: اگه بکنه چی میشه؟
و سئوحون رو بیهوش کرد
تهیونگ: تو حالت خوبه؟ چیزیت که نشده؟؟
مینجی: من خوبم...ولی الان سئوجون رو چیکار کنیم؟؟؟؟ الان بیهوشه
تهیونگ: میکشیمش
مینجی: چیی؟؟؟!!!! من میگم تحویل پلیس بدیمش... خودش توی زندان مجازات میشه
تهیونگ: باشه
*از زبان تهیونگ*
بعد از اینکه سئوجون بیهوش شد سوار ماشین شدیم و سریع بردیمش و به پلیس تحویلش دادیم
پلیس گفت که حدودا یک هفته ی دیگه اعدام میشه
و اینجور شد که یکی از سخت ترین پرونده هامون هم بسته شد
یک هفته بعد:
*از زبان مینجی*
الان یک هفته گذشته و میخوان سئوجون رو اعدام کنن
میدونستم قاتل خواهرم بزودی مجازات میشه!!!!
الان سئوجون اعدام شده
و تهیونگ به قولش عمل کرد!!
اون قاتل خواهرم رو پیدا کرد و تحویل پلیس داد
و الان نوبت منه که به قولم عمل کنم!!
عضو باند مافیایی شغل ثابتم شده و تا اخرش به عنوان یک دستیار
توی حل پرونده ها کمک میکنم
پایان....
*از زبان مینجی*
صبح بود...منم خواب بودم که یهو با صدای خیلی بلندی از خواب پریدم
یکی داشت با مشت به در اتاقم ضربه میزد!!!
یهو تهیونگ زنگ زد:
مینجی: الو؟
تهیونگ: الو مینجی...در اتاقت رو باز نکن!!
مینجی: برای چی؟؟
تهیونگ: مثل اینکه قاتل خواهرت... همون پارت سئوجون فهمیده هکش کردی؛ اومده و میخواد بکشتت!!!
مینجی: چییی؟؟؟!!!!!
تهیونگ: من دارم میام...در رو تا اونموقع باز نکن
مینجی: باشه!!
و قطع کرد...
از ترس فقط تکیه داده بودم به گوشه ی دیوار
منتظر کمک بودم چون کار دیگه ای هم نمیتونستم بکنم
یهو در شکست!!
پارت سئوجون اومد توی اتاقم
میخواست منو بکشه!!!
پارک سئوجون:هیسسسس...
سر و صدا نکن!!
مینجی: داری چیکار میکنی؟!
یه یهو دیدم تهیونگ داره خیلی آروم از پشت در اتاق میاد تو
اومد و دستاش رو از پشت بست
تهیونگ: اگه بکنه چی میشه؟
و سئوحون رو بیهوش کرد
تهیونگ: تو حالت خوبه؟ چیزیت که نشده؟؟
مینجی: من خوبم...ولی الان سئوجون رو چیکار کنیم؟؟؟؟ الان بیهوشه
تهیونگ: میکشیمش
مینجی: چیی؟؟؟!!!! من میگم تحویل پلیس بدیمش... خودش توی زندان مجازات میشه
تهیونگ: باشه
*از زبان تهیونگ*
بعد از اینکه سئوجون بیهوش شد سوار ماشین شدیم و سریع بردیمش و به پلیس تحویلش دادیم
پلیس گفت که حدودا یک هفته ی دیگه اعدام میشه
و اینجور شد که یکی از سخت ترین پرونده هامون هم بسته شد
یک هفته بعد:
*از زبان مینجی*
الان یک هفته گذشته و میخوان سئوجون رو اعدام کنن
میدونستم قاتل خواهرم بزودی مجازات میشه!!!!
الان سئوجون اعدام شده
و تهیونگ به قولش عمل کرد!!
اون قاتل خواهرم رو پیدا کرد و تحویل پلیس داد
و الان نوبت منه که به قولم عمل کنم!!
عضو باند مافیایی شغل ثابتم شده و تا اخرش به عنوان یک دستیار
توی حل پرونده ها کمک میکنم
پایان....
۴.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.