دریا صدا می زندم، وقت کار نیست
دریا صدا می زندم، وقت کار نیست
دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست
پر می کشم به جانب هم بغض هر شبم
آیئنه ای که هیچ زمانش غبار نیست
دریا و من چقدر شبیهیم و باز
من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست
امشب ولی هوای جنون موج می زند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیس
دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست
پر می کشم به جانب هم بغض هر شبم
آیئنه ای که هیچ زمانش غبار نیست
دریا و من چقدر شبیهیم و باز
من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست
امشب ولی هوای جنون موج می زند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیس
۱.۹k
۲۲ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.