ʏᴏᴜᴛᴜʙᴇ
ʏᴏᴜᴛᴜʙᴇ
تکـ پارتی JK
ویو ات
از وبلاگ و اینا که گذشت....لایو رو قطع کردم....
من جئـون اتم! بزرگ ترین یوتیوبر کره جنوبی!
امروزم مثل همیشه به فالوورام قول داده بودم توی خونه لایو بزارم و خریدام رو که از پاساژ معروف کره جنوبی گرفته بودم نشونشون بدم سریع لباسامو عوض کردم و یه لباس شیک پوشیدم فکر نمیکردم جونگ کوک زود تر بیاد...
امروزم مثل همیشه دیر میومد کارای کمپانیش رو باید انجام میداد؛
تعجبی نداره بزرگترین آیدل باید به نظرت چیکار کنه؟
چند دقیقه بعد لایو رو شروع کردم رسانهای نگذشت که کل فالوورام ریختند تو لایو
ات: سلام!
همشون یکی یکی سلام میدادن مثل اینکه من محبوبم!
داشتم وسایلتو نشونشون میدادم مارک و برندهای عطر و لوازم آرایشی تا با باز شدن صدای در از تعجب نگاهم رو به سمت در هدایت کردم...
کوک بود!
ات: این برند لوتیاسه خیلی معروفه!
دوباره سرمو به لایو انداختم با اشاره دست راستم بهش نشونش دادم که نیاد این سمت خیلی سریع وسایلو معرفی میکردم....
مثل اینکه حواسش پرت بود و جلوی دوربین رد شد فضولا شروع کردند...
اون کیه؟ دوست پسر داری؟ شوهر کردی!!
ات: داداشمه*لبخند*...این یکی هم برند سیموریه اینم عالیه!
با گفتن کلمه داداش اخمی توی ابروها و چشاش ظاهر شد آب دهنمو قورت دادم چون اومد جلوی دوربین وایساد!
کوک: خب داداشش باهاش یکاری داره فعلا!*دست تکون داد*
ات: هییی
دیر حرف زدم لایوو قطع کرد!
ات: چیکار میکنی؟
کوک: من دادشتم ها؟
ات: چی میگفتم؟
اومد و جلوی صندلی روبروم روی زمین نشست
ات: خب رو صندلی بشین!
کوک: میدونی وقت چیه؟*بم*
ات: نه!
کوک: کی.س!*جدی*
ات: برو بابا
سر گردنشو به سمت من آورد منم که روبرومو نگاه میکردم گوشیو برداشتم تا از لحظه م.ست بودنش عکس بگیرم...
این کارم کردم...
کوک: کی.س!؟
دوربینو خاموش کردم و سرمو پایین آوردم...
بوسه ای نرم به لبش زدم...
کوک: آفرین!
و بعد به صورت مشکوکی بلند شد و گفت...
کوک: لایوت رو الان شروع کن!
من هم لایو رو شروع کردم و بعد از معذرت خواهی کارم رو انجام دادم
تکـ پارتی JK
ویو ات
از وبلاگ و اینا که گذشت....لایو رو قطع کردم....
من جئـون اتم! بزرگ ترین یوتیوبر کره جنوبی!
امروزم مثل همیشه به فالوورام قول داده بودم توی خونه لایو بزارم و خریدام رو که از پاساژ معروف کره جنوبی گرفته بودم نشونشون بدم سریع لباسامو عوض کردم و یه لباس شیک پوشیدم فکر نمیکردم جونگ کوک زود تر بیاد...
امروزم مثل همیشه دیر میومد کارای کمپانیش رو باید انجام میداد؛
تعجبی نداره بزرگترین آیدل باید به نظرت چیکار کنه؟
چند دقیقه بعد لایو رو شروع کردم رسانهای نگذشت که کل فالوورام ریختند تو لایو
ات: سلام!
همشون یکی یکی سلام میدادن مثل اینکه من محبوبم!
داشتم وسایلتو نشونشون میدادم مارک و برندهای عطر و لوازم آرایشی تا با باز شدن صدای در از تعجب نگاهم رو به سمت در هدایت کردم...
کوک بود!
ات: این برند لوتیاسه خیلی معروفه!
دوباره سرمو به لایو انداختم با اشاره دست راستم بهش نشونش دادم که نیاد این سمت خیلی سریع وسایلو معرفی میکردم....
مثل اینکه حواسش پرت بود و جلوی دوربین رد شد فضولا شروع کردند...
اون کیه؟ دوست پسر داری؟ شوهر کردی!!
ات: داداشمه*لبخند*...این یکی هم برند سیموریه اینم عالیه!
با گفتن کلمه داداش اخمی توی ابروها و چشاش ظاهر شد آب دهنمو قورت دادم چون اومد جلوی دوربین وایساد!
کوک: خب داداشش باهاش یکاری داره فعلا!*دست تکون داد*
ات: هییی
دیر حرف زدم لایوو قطع کرد!
ات: چیکار میکنی؟
کوک: من دادشتم ها؟
ات: چی میگفتم؟
اومد و جلوی صندلی روبروم روی زمین نشست
ات: خب رو صندلی بشین!
کوک: میدونی وقت چیه؟*بم*
ات: نه!
کوک: کی.س!*جدی*
ات: برو بابا
سر گردنشو به سمت من آورد منم که روبرومو نگاه میکردم گوشیو برداشتم تا از لحظه م.ست بودنش عکس بگیرم...
این کارم کردم...
کوک: کی.س!؟
دوربینو خاموش کردم و سرمو پایین آوردم...
بوسه ای نرم به لبش زدم...
کوک: آفرین!
و بعد به صورت مشکوکی بلند شد و گفت...
کوک: لایوت رو الان شروع کن!
من هم لایو رو شروع کردم و بعد از معذرت خواهی کارم رو انجام دادم
۲۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.