part 10
ویو ا.ت
صبح از خواب ناز بیدار شدم دیم جونگکوک نیست رفتم پایین دیدم کوک داره میز صبحونه رو می چینه زیر لب گفتم جذاب لعنتی
جونگکوک: چیزی گفتی
ا.ت: بی ادب خان سلام و صبح بخیرت کو 🙄
جونگکوک: ببخشید صبح قشنگ بخیر عروسک م
ا.ت با صدای بچه گانه ای گفت
ا.ت: نومیخوام بات گهرم
جونگکوک نزدیک ا.ت شد و لب هاش رو به لب های ا.ت چسپوند و یه بوسه کوچک باعث لبخند زدن ا.ت شد
جونگکوک: الان اشتی
ا.ت: خوب نقطه ضعف منو میدونی
جونگکوک: حال نی نی مون چطوره
ا.ت: هیششش نیومده عزیز شده این از تو اونم از هه سو 😑
جونگکوک: میبینم حسودم شدی بیب
ا.ت: خب تقصیر شما هاست
جونگکوک: باشه بابا حالا قهر نکن بیا صبحونه بخر قرار بریم شرکت
ا.ت: چشم
جونگکوک و ا.ت مشغول خوردن صبحونه شدن
جونگکوک: راستی من شب دیر میام
ا.ت: چرا مگه چیزی شده
جونگکوک : چیز مهمی نیست ساعت نه یه جلسه کاری دارم
ا.ت: باشه منم باید زود برم شرکت راستی کوک میگم میشه وقتی میای یه بستنی بزرگ برام بخری
جونگکوک: چشم بانوی من
ویو ا.ت: امروز قرار بود همه سو بیاد دنبالم چون نمی تونستم رانندگی کنم جونگکوک بعد از خورون صبحونه رفت شرکت نگاهی به ساعت کردم دیدم هنوز وقت هست سریع رفتم یه دوش گرفتم و بعد از 15دقیقه از حمام اومدم بیرون بازم طبق معمول یه ضد آفتاب و یه تینت زدم و لباس هام پوشیدم گوشیم زنگ خود دیدم هه سو عه
هه سو : دختر کجایی بیا دیگه
ا.ت: اومدم
رفتم پاین و سوار ماشین هه سو شدم
.
.
.
.
.
.
خب سلام ببخشید دیر شد امیدوارم لذت ببرید اگه خوشتون اومد توی کامنت ها بگید
صبح از خواب ناز بیدار شدم دیم جونگکوک نیست رفتم پایین دیدم کوک داره میز صبحونه رو می چینه زیر لب گفتم جذاب لعنتی
جونگکوک: چیزی گفتی
ا.ت: بی ادب خان سلام و صبح بخیرت کو 🙄
جونگکوک: ببخشید صبح قشنگ بخیر عروسک م
ا.ت با صدای بچه گانه ای گفت
ا.ت: نومیخوام بات گهرم
جونگکوک نزدیک ا.ت شد و لب هاش رو به لب های ا.ت چسپوند و یه بوسه کوچک باعث لبخند زدن ا.ت شد
جونگکوک: الان اشتی
ا.ت: خوب نقطه ضعف منو میدونی
جونگکوک: حال نی نی مون چطوره
ا.ت: هیششش نیومده عزیز شده این از تو اونم از هه سو 😑
جونگکوک: میبینم حسودم شدی بیب
ا.ت: خب تقصیر شما هاست
جونگکوک: باشه بابا حالا قهر نکن بیا صبحونه بخر قرار بریم شرکت
ا.ت: چشم
جونگکوک و ا.ت مشغول خوردن صبحونه شدن
جونگکوک: راستی من شب دیر میام
ا.ت: چرا مگه چیزی شده
جونگکوک : چیز مهمی نیست ساعت نه یه جلسه کاری دارم
ا.ت: باشه منم باید زود برم شرکت راستی کوک میگم میشه وقتی میای یه بستنی بزرگ برام بخری
جونگکوک: چشم بانوی من
ویو ا.ت: امروز قرار بود همه سو بیاد دنبالم چون نمی تونستم رانندگی کنم جونگکوک بعد از خورون صبحونه رفت شرکت نگاهی به ساعت کردم دیدم هنوز وقت هست سریع رفتم یه دوش گرفتم و بعد از 15دقیقه از حمام اومدم بیرون بازم طبق معمول یه ضد آفتاب و یه تینت زدم و لباس هام پوشیدم گوشیم زنگ خود دیدم هه سو عه
هه سو : دختر کجایی بیا دیگه
ا.ت: اومدم
رفتم پاین و سوار ماشین هه سو شدم
.
.
.
.
.
.
خب سلام ببخشید دیر شد امیدوارم لذت ببرید اگه خوشتون اومد توی کامنت ها بگید
۴.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.