ملکه شکلاتی پارت ۱۰
ملکه شکلاتی پارت ۱۰
ویو ا/ت
نزدیک های ظهر بود و تا الآن کسی به من سر نزده بود همینطور روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم
ا/ت: اخهههه چرا کسی به من نمیگه اینجا چه خبره(:خشم کیوت)
ا/ت: خیلی خب حالا که اینطوره بهتره برم بیرون ببینم چه خبره
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت در آروم بازش کردم که نگاهی به بیرون انداختن فهمیدم کسی نیست آروم رفتم بیرون آروم آروم حرکت میکردم که کسی نفهمه که صدای سولی از پشت سرم اومد
سولی: خانم چرا اومدید بیرون
برگشتم طرفش که دیدم یه سینی غذا دستشه که فکر کنم برای من آورده بود
همینطور که نگاهش میکردم من رو کشوند داخل اتاق
و بعد در رو بست
منم رفتم با حرص روی تخت نشستم
سولی : خنده. چرا این شکلی شدی
ا/ت : آخه یکی به من بگه اینجا چه خبره اصلا چرا تو یک دفعه به من میگی خانم
سولی: من نمی تونم بگم خودشون برات تعریف میکنن
ا/ت: خب نمیشه تو بگی
سولی: ن...
که یکدفعه در باز شد
..
ادامه دارد
حمایت
ویو ا/ت
نزدیک های ظهر بود و تا الآن کسی به من سر نزده بود همینطور روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم
ا/ت: اخهههه چرا کسی به من نمیگه اینجا چه خبره(:خشم کیوت)
ا/ت: خیلی خب حالا که اینطوره بهتره برم بیرون ببینم چه خبره
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت در آروم بازش کردم که نگاهی به بیرون انداختن فهمیدم کسی نیست آروم رفتم بیرون آروم آروم حرکت میکردم که کسی نفهمه که صدای سولی از پشت سرم اومد
سولی: خانم چرا اومدید بیرون
برگشتم طرفش که دیدم یه سینی غذا دستشه که فکر کنم برای من آورده بود
همینطور که نگاهش میکردم من رو کشوند داخل اتاق
و بعد در رو بست
منم رفتم با حرص روی تخت نشستم
سولی : خنده. چرا این شکلی شدی
ا/ت : آخه یکی به من بگه اینجا چه خبره اصلا چرا تو یک دفعه به من میگی خانم
سولی: من نمی تونم بگم خودشون برات تعریف میکنن
ا/ت: خب نمیشه تو بگی
سولی: ن...
که یکدفعه در باز شد
..
ادامه دارد
حمایت
۵.۵k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.