MUTED SOUND (صدای خاموش)
P¹¹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
حوصله ام سر رفته بود و کاری برای انجام دادن تو اتاق نداشتم. بلند شدم و پایین رفتم. تهیونگ تو اتاق نشیمن درحال بازی با دسته پلی استیشن بود که صداش کل خونه رو برداشته
بود. با کنجکاوی کنارش نشستم و پرسیدم
+ چه بازی ای داری می کنی
_ این بازی هارو تو بلد نیستی
+ بهم یاد بده.. میخوام یاد بگیرم
نگاهی بهم انداخت و با تعجب گفت
_ واقعا میخوای یاد بگیری
سرم و تکون دادم و روی کاناپه کنارش نشستم لبخندی زد و باشه ای گفت
_ بیا نزدیکتر
یه دسته دیگه بهم داد و کاربرد دکمه های روش و توضیح داد.
_ ...... حاال فهمیدی
+ اره، فهمیدم
_ خب.. کدوم مبارز و انتخاب می کنی
نگاهی به قیافه ی جنگجوها انداختم و با صورت باز و ذوق گفتم
+ اون.. اون پسر که صورت تراشیده و هیکلی ای داره
تای ابرویی بالا انداخت و متعجب نگاه کرد.
_ این یه مبارزه ست نه یه فستیوال فشن
+ از قیافه اش مشخصه مبارزش هم خوبه
_ همیشه از رو قیافه ی اشخاص توانایی هاشون رو حدس میزنی
خنده بلندی کردم
+ اره، شاید
مکثی کرد و به سمتم چرخید و با جدیت گفت
_ خب.. من چه توانایی هایی دارم
از سوالش جا خورده بودم و به خنده افتادم
+ نمی دونم..خب تو ...
تو تیله های خماری که بهم لبخند میزد خیره شدم و با شیطونی لبم و گاز گرفتم
+ تو میتونی به راحتی قلب دخترا رو بدزدی
خنده صداداری کرد و با لبخند شیطونی نزدیکتر شد
_ اینطور فکر میکنید! میتونید بگید قلب کی رو به تازگی دزدیدم مادام؟ می خوام صاحب این قلب تپنده بی قرار و بدونم..
+ نمی دونم درمورد چی دارید حرف میزنید جناب
موهام و پشت گوشم گذاشت و تکه ای از اونها رو به دست گرفت و بو کشید و نهایتا بوسه ای رویشان گذاشت
_ این زیباترین اعترافی بود که یک شخص می تونست بکنه مادام.. شما برخالف چهره مظلوم و شخصیت بی دفاع و ساکتتون اتفاقا کاردرست و بسیار شیطونید!
+ حضرت عالی ، شاه تهیونگ، کسی که دلباخته دزد شیاد قلبش شده مستحق چه چیزیه عالیجناب!
با لبخند کجش دستش و روی ران پام گذاشت و روم خم شد. عقبتر رفتم و روی کاناپه پهن شدم. با صدای آرام و لطیفی دم گوشم نجوا کرد
_ مستحق عشقه! عشقی بی نظیر بانوی من !...
فضای بینمون هعی تنگ تر و تنگ تر میشد. روی سینه اش زدم و از روی خودم بلندش کردم
+ ن.ن.نمیدوسنتم توهم کتاب می خونی
چشماش می خندید
_ چرا ادامه ندادی بانوی من !.. میتونستم عشق و شهوتی فراتر از نوشته های تو یه کتاب نشونتون بدم
نگاهم و ازش دزدیدم. صورتم سرخ سرخ بود اما نمی خواستم از این وضعیت باخبر بشه. با انگشت اشاره اش سرم و بلند کرد و تو چشمای لرزونم خیره شد
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
حوصله ام سر رفته بود و کاری برای انجام دادن تو اتاق نداشتم. بلند شدم و پایین رفتم. تهیونگ تو اتاق نشیمن درحال بازی با دسته پلی استیشن بود که صداش کل خونه رو برداشته
بود. با کنجکاوی کنارش نشستم و پرسیدم
+ چه بازی ای داری می کنی
_ این بازی هارو تو بلد نیستی
+ بهم یاد بده.. میخوام یاد بگیرم
نگاهی بهم انداخت و با تعجب گفت
_ واقعا میخوای یاد بگیری
سرم و تکون دادم و روی کاناپه کنارش نشستم لبخندی زد و باشه ای گفت
_ بیا نزدیکتر
یه دسته دیگه بهم داد و کاربرد دکمه های روش و توضیح داد.
_ ...... حاال فهمیدی
+ اره، فهمیدم
_ خب.. کدوم مبارز و انتخاب می کنی
نگاهی به قیافه ی جنگجوها انداختم و با صورت باز و ذوق گفتم
+ اون.. اون پسر که صورت تراشیده و هیکلی ای داره
تای ابرویی بالا انداخت و متعجب نگاه کرد.
_ این یه مبارزه ست نه یه فستیوال فشن
+ از قیافه اش مشخصه مبارزش هم خوبه
_ همیشه از رو قیافه ی اشخاص توانایی هاشون رو حدس میزنی
خنده بلندی کردم
+ اره، شاید
مکثی کرد و به سمتم چرخید و با جدیت گفت
_ خب.. من چه توانایی هایی دارم
از سوالش جا خورده بودم و به خنده افتادم
+ نمی دونم..خب تو ...
تو تیله های خماری که بهم لبخند میزد خیره شدم و با شیطونی لبم و گاز گرفتم
+ تو میتونی به راحتی قلب دخترا رو بدزدی
خنده صداداری کرد و با لبخند شیطونی نزدیکتر شد
_ اینطور فکر میکنید! میتونید بگید قلب کی رو به تازگی دزدیدم مادام؟ می خوام صاحب این قلب تپنده بی قرار و بدونم..
+ نمی دونم درمورد چی دارید حرف میزنید جناب
موهام و پشت گوشم گذاشت و تکه ای از اونها رو به دست گرفت و بو کشید و نهایتا بوسه ای رویشان گذاشت
_ این زیباترین اعترافی بود که یک شخص می تونست بکنه مادام.. شما برخالف چهره مظلوم و شخصیت بی دفاع و ساکتتون اتفاقا کاردرست و بسیار شیطونید!
+ حضرت عالی ، شاه تهیونگ، کسی که دلباخته دزد شیاد قلبش شده مستحق چه چیزیه عالیجناب!
با لبخند کجش دستش و روی ران پام گذاشت و روم خم شد. عقبتر رفتم و روی کاناپه پهن شدم. با صدای آرام و لطیفی دم گوشم نجوا کرد
_ مستحق عشقه! عشقی بی نظیر بانوی من !...
فضای بینمون هعی تنگ تر و تنگ تر میشد. روی سینه اش زدم و از روی خودم بلندش کردم
+ ن.ن.نمیدوسنتم توهم کتاب می خونی
چشماش می خندید
_ چرا ادامه ندادی بانوی من !.. میتونستم عشق و شهوتی فراتر از نوشته های تو یه کتاب نشونتون بدم
نگاهم و ازش دزدیدم. صورتم سرخ سرخ بود اما نمی خواستم از این وضعیت باخبر بشه. با انگشت اشاره اش سرم و بلند کرد و تو چشمای لرزونم خیره شد
۷.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.