"ازدواج اجباری"

"ازدواج اجباری"
پارت 2

ویو جیهوپ
ساعت 12 بود من سر قرار بودم ولی تهیونگ دیر کرده بود، خواستم گوشیمو دربیارم و شماره ی تهیونگ رو بگیرم که احساس کردم همجا تاریک شدع.
ته: حدس بزن کیه..؟
جیهوپ: خب معلومه کیه، جناب کیم تهیونگ
ته:خب غذا چی سفارش بدیم؟؟
جیهوپ: نمیدونم بعد از صحبتی که باهام داری سفارش میدیم!حالا چیکارم داشتی؟؟
ته: راستش.باز با مادرم دعوام شد.
جیهوپ: تو کی با مادرت دعوات نشد😂
ته: جیهوپ...جدی باش کارم مهمه.
جیهوپ: جانم، بگو میشنوم؟.
ته: مادرم باز گیر داد برای ازدواجم
جیهوپ: خب، ببین تهیونگ مادرت حق داره عروس و نوه شو ببینه..
ته: اره، ولی من میخوام با دختری که دوسش دارم ازدواج کنم نه با دختری ازدواج کنم که حتی نمیدونم کیه؟!..
جیهوپ: اهان فهمیدم
ته: چیو..؟
جیهوپ: اینکه جنابالی یکی رو از قبل انتخاب کردی، اره یا نه تهیونگ...؟؟
ته: خب..اره.
جهیوپ: خب پس دیگه مبارک منم دارم زن داداش دار میشم.
جیهوپ: حالا این دختر خوشانس کی هست که چشتو گرفته؟!
ته: اسمش لی ا/ت. رئیس همین رستورانِ.تازشم کمی باهم صمیمی هستیم
جیهوپ: اوه...پس بگو چرا هر سری منو میاری اینجا. خب چرا به مادرت معرف
ته: چون با دختر در حد دوستیم میخوام بدونم اونم ازمن خوشش میاد یا نه...
جیهوپ: خب نظر من اینکه تو با ا/ت یزره صمیمی شی ببینی اصلا به تو حسی داره یا نه؟ بعد باهاش بری تو رابطه... و از طرفی سر قرار های از پیش تعئین شدع هم بری...اینجوری وقت بیشتری داری.!
ته: اوهوم..راست میگی.