پارت ۱۵ : گسترش قلمرو
دوستان لباس و قیافه میا دقیقا عین عکس بالا بود
× اه ... صبح بخیر دایی
@ بچه جون چقدر تو خواب جفتک می ندازی
یه جوری تو خواب لگد زدی هنوز دماغم درد میکنه
× متاسفم... دست خودم نبود
@ اشکال نداره
@ بیا بشین سر میز باید بریم جوجوتسو ______
○ ساتورو کجایی ؟؟ بدو بیاد بیای مدرسه
@ چی شده ؟؟؟؟
× عمو سوگورو چی شده ؟
○ سوکونا داره همه جا رو به هم میرزه کلی آدم کشته
نوبارا بدجوری زخمی شده
منو می می هم تمام تلاشمونو کردیم به هنر جو ها اسیبی نرسه
باید عجله کنید
میا تو هم بیا ... تو هم خیلی قوی هستی
@ نه میا باید خونه بمونه
× من میام
@ اما میا .....
× نه من میام
× کاتانا مو برداشتم خیلی ترسیده بودم
ممکنه بلایی سر کسی بیاد
@ میا از حمله های سریعت استفاده کن
شاید امروز بتونی قلمرو خودتو بسازی
× اوهوم
× خیلی سریع با تلپورت دایی خودمون رو رسوندیم مدرسه
× نوبارا سنپای حالتون خوبه ؟
# من .... خوب___
× غش کرد از درد زیاد
× مگومی سنپای شما نوبارا رو از اینجا ببرین
و به می می سان بگید تا ۷ کيلومتری اینجا رو تخلیه کنن
& باشه
@ میا سوگورو تو حالت دفاعی باشید
×○ باشه
@ هوی سوکونا چرا انقدر خرابی به بار اوردی؟
¥ من اون خواهر زاده لعنتی تو رو تیکه تیکه میکنم
نگران نباش .. زود تر از چیزی که فکر کنی جلوی چشم هات میکشمش
@ خیلی حرف مفت میزنی
رو مخی
× دایی و سوکونا درگیر شدن
حدود ۱۰ دقیقه گذشته بود
× عمو سوگورو بهتره شما
به مردم کمک کنید هر لحظه ممکنه سوکونا به مردم حمله کنه
○ اما تو چی ؟
× من به دایی کمک میکنم
¥ افرین دختر جون تو هم بیا وسط جنگ شاید بتونم راحت تر بکشمت
@ ببند گاله رو
× تو .... تو ... خیلی رو مخییییییییییی
داییی میدونی برای چی قبل از هر اتفاقی مشروب می خورم ؟
چون لذت اون کار بیشتر میشه
@ اون مشروب کوفتی رو نخور
× یه بطری کامل مشروب رو سر کشیدم
داییمو هل دادم و گفتم : خودم سوکونا رو شکست میدم
@ امکان نداره بزارم تنها این کار رو کنی
× مثل دیوونه ها خنده میکردم
سوکونا چندین بار منو زد
دماغم خون اومده
@ میا خوبی ؟
× اره .. خیلی خوبم
¥ همینه ..... انگیزه تو منو بیشتر تحريک میکنه
@ اون دهن گشادتو ببببببببببند
× خیلی از حرفش منو عصبی کرد
× فقط یه کلمه گفتم : گسترش قلمرو
آسمان قرمز
هردو چشمام از رنگ آبی به رنگ قرمز تبدیل. شده بود
× معلوم بود سوکونا ترسیده
× دایی خشکش زده بود
× این دفعه رو ازت بخاطر ایتادوری سنپای میگذرم ولی دفعه دیگه تیکه تیکت میکنم
× پشت سر هم میزدم تو شکمش
داشت خون بالا میآورد
که سریع جاشو با ایتادوری عوض کرد
@ میا تو موفق شدی ....
× اره ...... غش کردم
افتادم تو بغل دایی ____
+ چطور بود دوستان از داستان خوشتون اومد 😄😄😄😄😄😄
× اه ... صبح بخیر دایی
@ بچه جون چقدر تو خواب جفتک می ندازی
یه جوری تو خواب لگد زدی هنوز دماغم درد میکنه
× متاسفم... دست خودم نبود
@ اشکال نداره
@ بیا بشین سر میز باید بریم جوجوتسو ______
○ ساتورو کجایی ؟؟ بدو بیاد بیای مدرسه
@ چی شده ؟؟؟؟
× عمو سوگورو چی شده ؟
○ سوکونا داره همه جا رو به هم میرزه کلی آدم کشته
نوبارا بدجوری زخمی شده
منو می می هم تمام تلاشمونو کردیم به هنر جو ها اسیبی نرسه
باید عجله کنید
میا تو هم بیا ... تو هم خیلی قوی هستی
@ نه میا باید خونه بمونه
× من میام
@ اما میا .....
× نه من میام
× کاتانا مو برداشتم خیلی ترسیده بودم
ممکنه بلایی سر کسی بیاد
@ میا از حمله های سریعت استفاده کن
شاید امروز بتونی قلمرو خودتو بسازی
× اوهوم
× خیلی سریع با تلپورت دایی خودمون رو رسوندیم مدرسه
× نوبارا سنپای حالتون خوبه ؟
# من .... خوب___
× غش کرد از درد زیاد
× مگومی سنپای شما نوبارا رو از اینجا ببرین
و به می می سان بگید تا ۷ کيلومتری اینجا رو تخلیه کنن
& باشه
@ میا سوگورو تو حالت دفاعی باشید
×○ باشه
@ هوی سوکونا چرا انقدر خرابی به بار اوردی؟
¥ من اون خواهر زاده لعنتی تو رو تیکه تیکه میکنم
نگران نباش .. زود تر از چیزی که فکر کنی جلوی چشم هات میکشمش
@ خیلی حرف مفت میزنی
رو مخی
× دایی و سوکونا درگیر شدن
حدود ۱۰ دقیقه گذشته بود
× عمو سوگورو بهتره شما
به مردم کمک کنید هر لحظه ممکنه سوکونا به مردم حمله کنه
○ اما تو چی ؟
× من به دایی کمک میکنم
¥ افرین دختر جون تو هم بیا وسط جنگ شاید بتونم راحت تر بکشمت
@ ببند گاله رو
× تو .... تو ... خیلی رو مخییییییییییی
داییی میدونی برای چی قبل از هر اتفاقی مشروب می خورم ؟
چون لذت اون کار بیشتر میشه
@ اون مشروب کوفتی رو نخور
× یه بطری کامل مشروب رو سر کشیدم
داییمو هل دادم و گفتم : خودم سوکونا رو شکست میدم
@ امکان نداره بزارم تنها این کار رو کنی
× مثل دیوونه ها خنده میکردم
سوکونا چندین بار منو زد
دماغم خون اومده
@ میا خوبی ؟
× اره .. خیلی خوبم
¥ همینه ..... انگیزه تو منو بیشتر تحريک میکنه
@ اون دهن گشادتو ببببببببببند
× خیلی از حرفش منو عصبی کرد
× فقط یه کلمه گفتم : گسترش قلمرو
آسمان قرمز
هردو چشمام از رنگ آبی به رنگ قرمز تبدیل. شده بود
× معلوم بود سوکونا ترسیده
× دایی خشکش زده بود
× این دفعه رو ازت بخاطر ایتادوری سنپای میگذرم ولی دفعه دیگه تیکه تیکت میکنم
× پشت سر هم میزدم تو شکمش
داشت خون بالا میآورد
که سریع جاشو با ایتادوری عوض کرد
@ میا تو موفق شدی ....
× اره ...... غش کردم
افتادم تو بغل دایی ____
+ چطور بود دوستان از داستان خوشتون اومد 😄😄😄😄😄😄
۳.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.