پروژه شکست خورده پارت 24 : دلیلی برای ترسیدن
پروژه شکست خورده پارت ۲۴ : دلیلی برای ترسیدن
شدو ❤️🖤:
همونطور که النا رو بغل کرده بودم احساس کردم دستاش پشت کمرم شل میشن و سرش روی شونم سنگینی میکنه .
به صورتش که نگاه کردم متوجه شدم که از حال رفته . ولی چرا ؟
متوجه شدم یکی از حلقه هاش نیست .
پس به خاطر همین بود .
سونیک و سیلور اومدن سمتم .
سونیک _ چی شد ؟
_ چیزی نیست . حالش خوبه .
سیلور _ اممم .... مطمئنی ؟
_ آره سیلور گفتم که ، چیزی نیست .
آروم النا رو بغل کردم و بردمش تو اتاقش که کنار اتاق خودم بود .
گذاشتمش رو تخت و از اتاق اومدم بیرون .
رفتم طبقه پایین . همه تو هال جمع شده بودن .
نشستم رو مبل وسط سیلور و سونیک .
سونیک _ شدز .... اممم ... اون بالا چی شد ؟
_ چی چیشد ؟
سونیک _ چرا اونجوری شدی ؟ مثل این بود که از چیزی فرار میکردی .
_ واقعا ؟ من اینطور فکر نمیکنم .
روژ اومد روبهروم وایساد .
روژ _ شدو ، تو چی دیدی ؟
همه دورم جمع شده بودن . احساس خفگی میکردم .
داد زدم _ باشه ، باشه . من از طرف تاریکم فرار میکردم . اون دنبالم میومد و من ..... تو تاریکی میدوییدم .
همه آروم شدن .
سونیک _ شدز ... چرا اینقدر ازش میترسی ؟
_ وقتی النا واسه اولین بار طرف تاریکشو تو آرک نشون داد ..... اونجا بود که فهمیدم یه طرف تاریک واقعا چه کارایی ازش برمیاد . و فک کنم اگه بهش شلیک نکرده بودیم هممون رو به کشتن میداد .
امی داد زد _ شما به النا شلیک کردین ؟
_ آروم باش . با تیر بیهوشی .
امی یه نگاه زیر چشمی و عصبانی بهم انداخت .
سونیک _ یه سوال دیگه .... چرا النا از حال رفت ؟
_ به خاطر اینکه جفت حلقه هاش رو نداشت .
سونیک _ و ..... چرا تو اینجوری نمیشی ؟
_ نمیدونم . فک کنم بدن من یکم بیشتر به این چیزا عادت داره .
و خندیدم .
سونیک _ که اینطور .
_ حالا نوبت منه که سوال بپرسم ، چرا النا یکی از حلقه هاش رو نداشت ؟
سونیک _ امممممم .... خب ....
تیلز _ النا یکی از اونارو به من داد تا از روش یه جفت واسه تو کپی کنم .
_ اونوقت چرا ؟
سیلور _ تا اگه حلقه هات شکستن یه جفت دیگه واسه مقابله با طرف تاریکت داشته باشی .
_ اوه .... حالا .. تموم شده ؟
تیلز _ خب نه هنوز . از دفعه قبل خیلی پیچیده تره .
_ منظورت چیه ؟
تیلز _ خب .... اون موقع من قرار بود حلقه ها رو یکم کوچیک تر کنم ولی الان که باید حلقه هارو بزرگتر کنم باید انرژی آشوب بیشتری استفاده کنم و ... درآوردن حلقه های خودت برای کپی کردن ازشون یکم .... زیادی خطرناکه .
با ناامیدی به زمین نگاه کردم .
یعنی من باعث شده بودم که اینجوری آسیب ببینه ؟
سونیک دستشو گذاشت روی شونم .
سرمو برگردوندم و یه لبخند کوچیک بهش زدم .
شدو ❤️🖤:
همونطور که النا رو بغل کرده بودم احساس کردم دستاش پشت کمرم شل میشن و سرش روی شونم سنگینی میکنه .
به صورتش که نگاه کردم متوجه شدم که از حال رفته . ولی چرا ؟
متوجه شدم یکی از حلقه هاش نیست .
پس به خاطر همین بود .
سونیک و سیلور اومدن سمتم .
سونیک _ چی شد ؟
_ چیزی نیست . حالش خوبه .
سیلور _ اممم .... مطمئنی ؟
_ آره سیلور گفتم که ، چیزی نیست .
آروم النا رو بغل کردم و بردمش تو اتاقش که کنار اتاق خودم بود .
گذاشتمش رو تخت و از اتاق اومدم بیرون .
رفتم طبقه پایین . همه تو هال جمع شده بودن .
نشستم رو مبل وسط سیلور و سونیک .
سونیک _ شدز .... اممم ... اون بالا چی شد ؟
_ چی چیشد ؟
سونیک _ چرا اونجوری شدی ؟ مثل این بود که از چیزی فرار میکردی .
_ واقعا ؟ من اینطور فکر نمیکنم .
روژ اومد روبهروم وایساد .
روژ _ شدو ، تو چی دیدی ؟
همه دورم جمع شده بودن . احساس خفگی میکردم .
داد زدم _ باشه ، باشه . من از طرف تاریکم فرار میکردم . اون دنبالم میومد و من ..... تو تاریکی میدوییدم .
همه آروم شدن .
سونیک _ شدز ... چرا اینقدر ازش میترسی ؟
_ وقتی النا واسه اولین بار طرف تاریکشو تو آرک نشون داد ..... اونجا بود که فهمیدم یه طرف تاریک واقعا چه کارایی ازش برمیاد . و فک کنم اگه بهش شلیک نکرده بودیم هممون رو به کشتن میداد .
امی داد زد _ شما به النا شلیک کردین ؟
_ آروم باش . با تیر بیهوشی .
امی یه نگاه زیر چشمی و عصبانی بهم انداخت .
سونیک _ یه سوال دیگه .... چرا النا از حال رفت ؟
_ به خاطر اینکه جفت حلقه هاش رو نداشت .
سونیک _ و ..... چرا تو اینجوری نمیشی ؟
_ نمیدونم . فک کنم بدن من یکم بیشتر به این چیزا عادت داره .
و خندیدم .
سونیک _ که اینطور .
_ حالا نوبت منه که سوال بپرسم ، چرا النا یکی از حلقه هاش رو نداشت ؟
سونیک _ امممممم .... خب ....
تیلز _ النا یکی از اونارو به من داد تا از روش یه جفت واسه تو کپی کنم .
_ اونوقت چرا ؟
سیلور _ تا اگه حلقه هات شکستن یه جفت دیگه واسه مقابله با طرف تاریکت داشته باشی .
_ اوه .... حالا .. تموم شده ؟
تیلز _ خب نه هنوز . از دفعه قبل خیلی پیچیده تره .
_ منظورت چیه ؟
تیلز _ خب .... اون موقع من قرار بود حلقه ها رو یکم کوچیک تر کنم ولی الان که باید حلقه هارو بزرگتر کنم باید انرژی آشوب بیشتری استفاده کنم و ... درآوردن حلقه های خودت برای کپی کردن ازشون یکم .... زیادی خطرناکه .
با ناامیدی به زمین نگاه کردم .
یعنی من باعث شده بودم که اینجوری آسیب ببینه ؟
سونیک دستشو گذاشت روی شونم .
سرمو برگردوندم و یه لبخند کوچیک بهش زدم .
۲.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.