ماه یخی پارت ۶
ماه یخی پارت ۶
از دید میکو
وقتی اون صدا رو پشت سرم شنیدم چشمام برغ زد و ناخودآگاه چند قطره اشک تو چشمام جمع شد ولی بخاطر بارون معلوم نبود ..... یعنی خودشه ؟....... بعد .....بعد ۱۱ سال ...... واقعا خودشه ؟.......امکانش هست ؟ ...... صدای خودشه ؟......
همینطور توی سوالاتم غرق بودم تا اینکه چرخیدم و پشت سرم رو نگاه کردم ........ اون ..... اون م...مو.....ه...ها ...... ا....اون .....چ...چشم ها .......خودشه ....
اشک توی چشم هام جمع شد ..... واقعا خوشحالم.......ولی هنوز ممکنه خودش نباشه ؟ ..... نمیدونم ......
سرم .... خیلی گیج میره ..... لعنتی
میکو : ب....بله
چویا : چرا این وقت شب اینجایی ؟ ممکنه خطرناک باشه ( همون لحن همیشگیش)
میکو : میدونم 😞
چویا: پس چرا اینجایی ؟
میکو : گم شدم 😓
چویا:( خنده ی عصبی و یکم شبیه نسخه ی عصبی این شکلک 😅 شده ) مطمئنی اصلا ادرسو داری ؟
میکو : آره تازه به یوکوهاما اومدم اولین باره میام بیرون حواسم نبود کجا میرفتم همینطور راه میرفتم الان گم شدم😓😓
کم کم حس میکردم دست و پا هام داره میلرزه ...... لعنتی...... الان نه ..... لطفا
( وی گوش درد گرفت از بس هدفون زیاد کرده و از اول که بیدار شده داره آهنگ گوش میده ولی وی اسکوله هنوزم صدا رو بیشتر کرده و هدفونو در نمیاره 😂🗿)
از دید چویا
این دختره چرا اینقدر عجیبه ..... لعنتی..... خیلی منو یاد اون نردبون متحرک میندازه ( برای دازای ببخشید خودمم روش کراشم و وی قصد توهین ندارم )
نمیدونم شک دارم بهش کمک کنم ..... این ساعت هیچکس بیرون نیست و خیابون های محله کاملا خالیه ...... اشکالی نداره کمکش میکنم ...... ولی چرا دست و پا هاش میلرزه .... البته درسته زیر بارونیم .... معلومه که سردشه
از دید میکو
دیدم که داره کت بلندشو برمیداره .... نکنه متوجه لرزشم شده ، نکنه فکر میکنه سردمه
چویا : بیا اینو بپوش ( کت رو گرفت سمتش )
میکو : ن.... نه بپوشش مریض میشی من سردم نیست بارون رو دوست دارم ( اوشون چون احتمال داده که چویا عه خیلی نگرانشه )
چویا : داری میلرزی احمق 💢😮💨
میکو. : آره ولی لرزشم برای سرما نیست
یکم تار میدیدم و سرم گیج میرفت ..... خواستم به حرفم ادامه بدم که از هوش رفتم
از دید چویا
منظورش از برای سرما نیست چیه پس اگه برای سرما نیست برای چیه چرا مثل اون نردبون متحرک حرفش ادمو میبره تو فکر
تو افکارم بودم که با صدای زمین افتادن از فکر بیرون اومدم و دیدم که از هوش رفته و در حالی که بیهوشه یکم تند نفس میکشه دستمو روی پیشونیش گذاشتم تب داشت..... خیلی تب داره
فعلا تا همینجا آماده کردم برم فردا یا پس فردا دو یا سه تا پارت میدم 😂🤌
از دید میکو
وقتی اون صدا رو پشت سرم شنیدم چشمام برغ زد و ناخودآگاه چند قطره اشک تو چشمام جمع شد ولی بخاطر بارون معلوم نبود ..... یعنی خودشه ؟....... بعد .....بعد ۱۱ سال ...... واقعا خودشه ؟.......امکانش هست ؟ ...... صدای خودشه ؟......
همینطور توی سوالاتم غرق بودم تا اینکه چرخیدم و پشت سرم رو نگاه کردم ........ اون ..... اون م...مو.....ه...ها ...... ا....اون .....چ...چشم ها .......خودشه ....
اشک توی چشم هام جمع شد ..... واقعا خوشحالم.......ولی هنوز ممکنه خودش نباشه ؟ ..... نمیدونم ......
سرم .... خیلی گیج میره ..... لعنتی
میکو : ب....بله
چویا : چرا این وقت شب اینجایی ؟ ممکنه خطرناک باشه ( همون لحن همیشگیش)
میکو : میدونم 😞
چویا: پس چرا اینجایی ؟
میکو : گم شدم 😓
چویا:( خنده ی عصبی و یکم شبیه نسخه ی عصبی این شکلک 😅 شده ) مطمئنی اصلا ادرسو داری ؟
میکو : آره تازه به یوکوهاما اومدم اولین باره میام بیرون حواسم نبود کجا میرفتم همینطور راه میرفتم الان گم شدم😓😓
کم کم حس میکردم دست و پا هام داره میلرزه ...... لعنتی...... الان نه ..... لطفا
( وی گوش درد گرفت از بس هدفون زیاد کرده و از اول که بیدار شده داره آهنگ گوش میده ولی وی اسکوله هنوزم صدا رو بیشتر کرده و هدفونو در نمیاره 😂🗿)
از دید چویا
این دختره چرا اینقدر عجیبه ..... لعنتی..... خیلی منو یاد اون نردبون متحرک میندازه ( برای دازای ببخشید خودمم روش کراشم و وی قصد توهین ندارم )
نمیدونم شک دارم بهش کمک کنم ..... این ساعت هیچکس بیرون نیست و خیابون های محله کاملا خالیه ...... اشکالی نداره کمکش میکنم ...... ولی چرا دست و پا هاش میلرزه .... البته درسته زیر بارونیم .... معلومه که سردشه
از دید میکو
دیدم که داره کت بلندشو برمیداره .... نکنه متوجه لرزشم شده ، نکنه فکر میکنه سردمه
چویا : بیا اینو بپوش ( کت رو گرفت سمتش )
میکو : ن.... نه بپوشش مریض میشی من سردم نیست بارون رو دوست دارم ( اوشون چون احتمال داده که چویا عه خیلی نگرانشه )
چویا : داری میلرزی احمق 💢😮💨
میکو. : آره ولی لرزشم برای سرما نیست
یکم تار میدیدم و سرم گیج میرفت ..... خواستم به حرفم ادامه بدم که از هوش رفتم
از دید چویا
منظورش از برای سرما نیست چیه پس اگه برای سرما نیست برای چیه چرا مثل اون نردبون متحرک حرفش ادمو میبره تو فکر
تو افکارم بودم که با صدای زمین افتادن از فکر بیرون اومدم و دیدم که از هوش رفته و در حالی که بیهوشه یکم تند نفس میکشه دستمو روی پیشونیش گذاشتم تب داشت..... خیلی تب داره
فعلا تا همینجا آماده کردم برم فردا یا پس فردا دو یا سه تا پارت میدم 😂🤌
۴.۷k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.